جلسه بیستوچهارم دوره آنلاین شفای ذهن: کشف رسالت شخصی
توجه: این مطلب آموزشی، بخشی از دوره آنلاین شفای ذهن است.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-2o4oeyd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
جلسه بیستوچهارم/ هفته بیستوچهارم/ گام یازدهم: کشف رسالت شخصی
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-1yurn4l’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
فایلهای آموزشی این جلسه (روی هر مورد کلیک و فایل موردنظر را دانلود کنید):
[membership_protected_links]
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-1on2bx1′ custom_class=” admin_preview_bg=”]
متن پیادهشدهٔ فایل صوتی کشف رسالت شخصی:
به نام خداوند مهر و خداوند جان و خداوند بخشنده مهربان سلام دوستان پیرحیاتی هستم مربی و مدرس تحول فردی و نویسنده کتاب فقط آویزان خودت شو در ادامه سلسله مباحث دوره تحول ذهنی یا شفای ذهن به گام پایانی، گام یازدهم پیدا کردن رسالت شخصی رسیدیم.
تا اینجا در ۱۰ گام گذشته مجموعه مسائلی را مطرح کردم و با شما در میان گذاشتم که ذهن شمارا از مسیر پراکندهگویی از مسیر منفی گرایی از غوطهور شدن درگذشته و از مسیری که فاقد ارزشهای اساسی بود از مسیری که دائماً رفتارهای مخرب داشتید از مسیری که دائماً بدون فنگ شویی با شلوغکاریهای فراوان همراه بود از مسیری که موانع ذهنی بسیار داشتیم از مسیری که کلاممان درست نبود به مسیر درست به لطف الهی آمدیم و ازآنجا به مسیری افتادیم که تحول فردی و شفای ذهن را به دنبال داشت امروز و در این لحظات گام یازدهم را مطرح میکنم که در حقیقت خروجی هر تحولی به اعتقاد من پیدا کردن رسالت شخصی باید باشه زیرا رسالت شخصی نشاندهنده مسیر طی شده شما هم هست رسالت شخصی در حقیقت بیش از آنکه امری بیرونی و تنها حاصل تلاش فردی باشد امری درون است قلبی است و شهودی. حالا دوستان دقت کنید اصلاً رسالت شخصی یعنی چی؟
رسالت شخصی از دیدگاه من بهعنوان مربی تحول فردی از رسالت شغلی جداست و هیچ ربطی به رسالت شغلی نداره زیرا شما بههیچوجه معادل شغلتان نیستید شما به ذات و جوهرهی انسانی ارزشمند هستید و مایه مباهات و افتخار خودتان، البته معتقدم یکی شدن رسالت شخصی و شغلی میتواند یکی از بهترین حالتهای پیدا کردن رسالت فردی ما باشد بنابراین معتقدم رسالت شخصی امری درونی است که انسان باید ابتدا در درون خودش آن را جستجو بکنه با آنچه که در ۱۰ گام گذشته آموختیم میتوانیم به رسالت شخصی بپردازیم با این آگاهیهایی که به دست آوردیم. از دیدگاه من پیدا کردن رسالت شخصی دوتا بُعد مهم داره که به آنها میپردازم اول خودشناسی، دوم انضباط شخصی یعنی پیوند این دو تا کاملاً ما را به مقوله رسالت شخصی میرساند. خوب اما مسئله خودشناسی یعنی اون گام اول رسالت شخصی این را باهمدیگر طی میکنیم امروز و پی میبریم که این خودشناسی که انقدر گفتهشده چی هست؟
خوب مسیر ۱۰ گام گذشته شفای ذهن اساساً بهنوعی مسیر خودشناسی بوده منتها منظورم اینجا از خودشناسی طی و طریق مسیر خاصی نیست خودشناسی ازنظر من یعنی پیدا کردن خودت در لابهلای زندگی یعنی خوب درک کنی دارای چه ویژگیهای اخلاقی و رفتاری هستی خوب بدانی که چقدر منفی هستی و چقدر مثبت و آنها را با آغوش باز بپذیری. خودشناسی پذیرشی پویا و فعال و دائمی است پذیرشی که تو را درمان میکند در حقیقت پذیرشی که آنِ تو را پیدا میکند آن در اینجا یعنی درد زندگی را بفهمی خوب درک کنی هدف خلقتت چه بوده و چه چیزهایی را میتوانی به این دنیا اضافه کرده یا کم کنی. اما دوستان خودشناسی در دیدگاهی که من دارم در مقوله تحول فردی مراتبی دارد شاید هرگز کسی اینچنین با شما راجع به خودشناسی صحبت نکرده باشد اما من معتقدم مراتبی که در ادامه از آنها نام میبرم و راجع بهش صحبت میکنم بهشدت معنی کلمه خودشناسی را در ما تقویت خواهد کرد باهم به این شش مورد میپردازیم، مراتبی که در مورد خودشناسی بهش معتقد هستم شش تا کلمه هست که درواقع کلمه نیست بلکه زندگی است اون کلمات عبارتاند از:
« لذت، عزت، درد، درک، معنا و حکمت»
معتقدم اگر کسی این مراتب را از لذت تا حکمت طی کند قطع بهیقین رسالت خودش را پیدا کرده حالا بپردازیم ببینیم که این لغات و این کلمات چه مفهوم و معنایی در زندگی ما خواهند داشت و درک آنها چقدر میتونه کمک کنه به یافتن رسالت شخصی. لذت: دقت کنید دوستان بخشی از وجود همه ما به لذت آمیختهشده است لذت بُعد جسمانی انسان را در برمیگیرد که البته از ذهن آغاز میشود یعنی حتی درزمینهٔ خودشناسی به دلیل آنکه ذهن و بعد روح آدمی را درگیر میکند در ابتدا میتواند فقط احساس لذتی به همراه داشته باشد مثلاً خواندن یک کتاب معنوی یک مقاله یا شرکت در یک دوره آموزشی مرتبط میتواند ذهن را پر از لذت کند لذت خواندن یا رفتن به آن کلاسها و یا حتی لذت فهم مطلب درزمینهٔ خودشناسی نیز یک لذت سطحی میتواند باشد چراکه لذتها عموماً سطح اولیه و پایین امور هستند چیزهایی که تنها حواس پنجگانه و یا در بهترین شکل ممکن سطح ذهن ما را قانع میکند بهرهای که انسان از لذت میبرد در بهترین نوع آن میتواند سطح فهمش را وسیعتر کند نه لزوماً عمیقتر دقت کنید دوستان. یعنی بخشی از درون ما وجود ما از زندگی ما از روح ما لذت هست اینکه ما لذت از چیزی میبریم فینفسه بد نیست از اسیر آن لذت شدنهاست که ما را از پویایی، درک خود و درک محیط اطراف و جهان باز خواهد داشت دقت کنید دوستانی که این پادکست را میشنوید من همواره گفتم که تا در جستجوی لذتی فارغ از درک لذتی، لذت برای انسانی که بخشی از جوهره وجودیاش جسمانی است امری عادی و کاملاً طبیعی است اما چیزی که طبیعی نیست اسارت لذتهاست لذت فینفسه به دلیل تحریک جسمانی که بُعدی از ابعاد وجودی انسانهاست خودبهخود قدرتی بالا دارد تا ما را اسیر خود کند برای درک رسالت خود داشتن لذت را لازم میدانم زیرا محرک خوبی است اما این امر کافی نیست و مراقبت ویژه میخواهد تا اسیرش نشویم لذت در رسالت شخصی کمک میکند به سمت آن چیزی که برایمان شیرین است حرکت کنیم اما درک اینکه این لذت چقدر میتواند پایه ساز عزت و باقی مراحل رسالتمان شود کاری است که گاهی منجر به ترک لذت میشود.
اما اون لذتی که دوستان حالا شاید سؤال پیش بیاد اون لذت که به پیدایی رسالت شخصی کمک میکند کدام است؟ از دیدگاه من نشانههایی دارد که به آنها اشاره میکنم:
۱. فردی نیست یعنی اون لذت فقط بهرهاش به یک فرد نمیرسد می تونه افراد دیگری را هم نفعی ببخشه چه مادی و چه غیرمادی
۲. ضربه زننده نیست یعنی بهواسطه لذت خود سبب آزار دیگران نمیشویم آزار خودمآنهم همینطور یعنی نه به خودمان ضربه میزنیم نه به دیگری دیدین خیلی از آدمها میتونن بگن ما چون لذت میبریم این دیگه تمام اون چیزی هست که ما میخواهیم اما در رسالت شخصی لذتی را باید انتخاب کنید که تنها ضربه زننده به خودتان و دیگران نباشد نباید حالتی داشته باشد که ضربه بزنه به خودتان چه روحی چه جسمی و چه دیگران ما خیلی وقتها لذتهایی را انتخاب میکنیم که به جسم و روح خودمان و دیگران بهشدت آسیب میرسانیم.
۳. منجر به خروجیهای مناسب و احیاناً متعدد باشد کاری را انجام بدهیم لذتی را انجام بدهیم که ضمن اینکه فردی نیست ضربه زننده نیست خروجیهای مناسب و متعدد داشته باشد اینجور خروجیها معمولاً نفع بیشتری برای خودمان و جامعه و افرادمان خواهد داشت.
۴. لحظهای نیست یعنی طعمش برای همیشه در وجود ما زنده است بسیاری از لذتهای ما در لحظه تمام میشوند لذتی که در لحظه تمام شود تمام لحظات عمر ما را تباه میکند اما لذتی که در تمام زندگی با ما همراه باشد لذت آنی زودگذر و طبعاً لذت سطح پایینی نیست
۵. شادی عمیق و معناداری برایمان به ارمغان میآورد دقت کنید دوستان خیلی از لذتهای ما شادی زودگذر دارد تمام بعد از چند دقیقه چند لحظه چند ساعت چند روز یا حتی چند ماه و چند سال تمام میشود شادی حقیقی شادی هست که از لذتی به دست بیاید که در تمام طول عمر با ما همراه باشد. نکتهای که اینجا راجع به لذتها لازم میدانم بگم این هست که لذتهایی در پیدا کردن رسالت شخصی کمک میکنند که تنها هدفشان شخصی نباشد هدف لذتهایتان باید خلقی و حقی باشد هم خلق را بهرهای داشته باشد هم تو را بهحق برساند پس این مقوله لذت تنها یک کلمه نیست مسئله وسیع و تأثیرگذاری هست که به نظر من انسان برای رسیدن به رسالت شخصی حتماً باید این مرحله را طی کند.
عزت: اما واژه بعدی که در خودشناسی گفتم مسئله عزت هست نکته مهمی که از آن خیلی غافل میشویم عزت نکتهای است که در خودشناسی اهمیت فراوانی دارد بدان معنا که تنها عزت خود را از خدا به دست بیاوریم عزت انسانها گاهی از موقعیت اجتماعی پول شغل ازدواج و نگاه دیگران به دست میآید عزت حقیقی اما هرگز از انسانها به دست نمیآید عزت حقیقی یعنی بدانی تو بهواسطه جوهر حقیقیات ذات انسان بودنت عزیز پروردگار عالمیان هستی عزت راستین یعنی عزیز ملک وجود و اسیر دایره و حضور او شوی اسیر دایره حق شوی عزتی که از لذت نگاه مردمان به دست بیاید دکان و متاع دنیایی است که بهراحتی هم از دست میرود موقعیت اجتماعی پول شغل تحصیلات و نگاه دیگران اموری اعتباری بالا و پایین شونده و غیرقابل ثبات هستند اینها اموری وابسته و بهشدت لرزان و متغیرند عزتی که به امور لرزان وابسته باشد زندگی و هویتی لغزان در پی خواهد داشت.
عزت حقتعالی اما از ثابتترین امور است زیرا حقتعالی مایه عالم هستی است و تاج عزت وی تنها بر سر کسانی مینشیند که لذت دنیا آنها را نفریفته باشد دوستان دقت کنید نگاه من را به عزت؛ عزت حقیقی را فقط زمانی میتوانی درک کنی که لذت را ترک کنی که هر کس ترک لذت کرد حقتعالی او را نشان و نشانه عزت خود کرد این بدان معناست که طعم لذتها فقط تا یه جاهایی در مسیر خودشناسی ما را یاری میبخشند رهایی از اسارت لذتها عزتی شگرف و عمیق برای مان به ارمغان میآورد پس در هر ترک لذتی عزتی پنهان است و در یافتن هر عزتی بدین شیوه لذتی پایدار و مداوم ترک لذت مراقبهای سخت اما شدنی است چه آنکه اساساً شدن ما در پی عزت یابی محقق میشود نه در اسارت لذت یابی.
در تعریفی که از ازت داشتم و توضیحی که دادم خدمتتان حالا بریم ببینیم اصلاً مراحل عزت یابی چی هست که اون وقت ما را این کمک میکنه به خودشناسی و خودشناسی بخشی از یافتن رسالت شخصی است مراحل زیر به اعتقاد من مراتب و مراحل عزت یابی است:
۱. لذتها را تنها اموری ناپیدا، ناپایدار، موقتی هرگز را بدانیم و در آنها غرق نشویم
۲. دنبال داشتن نباشیم به نخواستن روی بیاوریم تا او ما را بخواهد چه آنکه هرگاه خواستهای داریم که به آرزوی دورودرازی میانجامد یقیناً ما را از خودمان و حق دور خواهد کرد
۳. از هر چیز سادهای لذت ببریم اما ساده لوحانه فکر نکنیم لذتها عزت حقیقی به ما نمیدهند
۴. به نگاه دیگران بیتفاوت باشیم بدان معنا که عزتمان را از اجتماع کسب نکنیم
۵. هرروز به مراقبه و مراقبت ذهنی و عملی بپردازیم
۶. پذیرش خود را بالا ببریم
۷. بر سر قانون اساسی ارزشهایمان معامله نکنیم تا معامله حقیقی را با پروردگار عالمیان انجام دهیم
۸. اگر میخواهی عزیز شوی برای خود و دیگران لذیذ نشو عزت تو درگرو ترک لذتهاست
۹. و گزینه آخر لذتها را بچش اما چشمت را به آنها خیره مکن که هر کس چشمش تنها خیره به لذتها شد اسمورسمش از دایره دید حق خارج شد.
درد: مرتبه بعدی در سلسه مراتب خودشناسی واژه دوستداشتنی درد هست دقت کنید دوستان در کتاب فقط آویزان خودت شو در تمام مراحلی که من حضور دارم در هرجایی که هستم نوشته گفته شنیده هر چیزی که هست من این واژه را بسیار به کار میبرم و واژه درد برای من بسیار مقدس هست برخلاف آنچه عموماً دنبال درمان هستیم به نظر من ما باید دنبال درد باشیم زیرا درد موتور محرکه ما بهسوی رسیدن به خواستههای مادی و معنوی ماست گاهی اوقات از حرف یه انسانی دردمون میگیره و اون درد سبب میشه تولید در ما تولید حرکت میشه و ما بهسوی تعالی و رشد حرکت میکنیم گاهی اوقات یک درد وزن جسمی و روحی ما را کاهش میده گاهی یک درد ما را بهشدت به مسئله شدن حقیقی حرکت و پویایی و جهش در تمام زوایا و ابعاد وادار خواهد کرد.
حالا به توضیحاتم راجع به درد دقت بکنید درد آمدنی است نه ایجاد کردنی اما بقه روشهایی میتوان دردمند شد درد رابطه نزدیکی با نخواستنهایت دارد یعنی وقتیکه بخواهی که نخواهی یعنی واگذار کنی که او برایت بخواهد البته منظورم هدفگذاری و برنامهریزی نداشتن در امور دنیا نیست اما دردی که منجر به رسالت حقیقی ما میشود تنها از رهگذر خواستههایت و اهدافت به دست نمیآید یه جایی باید اهدافت را به اهداف الهی گره بزنی درد حقیقی یعنی تو زلفت را به زلف یار گره میزنی عشقبازی با او از دردی آغاز میشود که مبدأ آن اهداف دنیایی و دنیای اهدافت نیست. دردمندی را با شور و ذوق میتوان ایجاد کرد باید در هر امری جستجوی لذت را کنار گذارد و در پی عزت خود از هر دردی استقبال کرد دردی که من از آن بارها گفتهام نوعی عذاب و زجر نیست غم مقدسی است که در تو حرکت و پویایی را زنده میکند اگر درد دنیا تو را به پویایی شغل و کارت میکشاند درد عُقبا تو را بهحسبحالت میرساند دردی که من میگویم از راه شغل و کسبوکار به دست نمیآید اما میتوانی در شغلت آن را به کار بگیری دردمندی اصولاً تسری مییابد اگر خودت وحدت وجود داشته باشی یعنی بدانی و بفهمی این درد تو را میتراشد و گوهر خواستهات را به الماس حقیقی تبدیل میکند اما این درد حقیقتاً چیست؟
این درد همان است که تو را آرام نمیگذارد تا بیابیاش درد حقیقی تو را جستجوگر کاشف متعهد پیگیر و بیقرار میکند در تمام ابعاد زندگی این درد منجر میشود تو به تمام اعتباریات عالم بیاعتنا شوی دیگر نه مردم و حرفهایشان نه شغل شرایطش و نه هیچ حادثهای تو را از خداوند متعال و از خودت جدا نمیکند این درد آرام میآید مینشیند درجانت و گویی تو دائم گمشدهای داری مسافر.
اما دوستان تا اینجا درد را تعریف کردم حالا راههای دردمندی چیست؟ این دردی که من ازش اسم بردم و توضیحاتش را دادم چطور به دست خواهد آمد به نکات زیر دقت کنید:
۱. هر چه تو را ذوق و شوق وامیدارد اما تنها لذت در آن نیست بلکه عزتی ماندگار در پی آن است
۲. هر چیزی در تو پویایی و تحرک به وجود میآورد
۳. هر چیزی رویای تو را محقق کند
۴. هر چیزی که تو را به عالم بالا وصل نگه میدارد
۵. هر چیزی که غم دنیا را از تو میزداید
۶. هر چیزی که غم و شادی را برایتان یکسان میکند یعنی نه در بند غمی نه در هیجان شادی
۷. دلسوزی حقیقی داری یعنی واقعاً دلت برای خودت و دیگران میسوزد دلسوزی که از نوع دلسوزی والدین نیست از نوع دلسوزی حقیقی و حقیقتیابی است گاهی این دلسوزی نیاز به جدیت مقاومت و سرسختی دارد
۸. در اصلاح خودت میکوشی نه دیگران آنچنان دردی به وجودت میافتد که دیگر وقت نداری به دیگران بپردازی تنها به درد خودت میپردازی
۹. چیزی بیش از خوراک، لباس، مسکن، لذت جنسی، از جهانت انتظار داری و دنبال آنی
۱۰. و نکته پایانی کسب عزت را از هر لذتی واجبتر میدانی؛ نکاتی که گفتم راههای دردمندی ماست اگر در این مسیر حرکت کنید شما انسان دردمندی خواهید شد. درک: و اما واژه بعدی درک هست عبور از دردها تو را به درک میرساند یعنی وقتی بدانی هر دردی درکی جدید به تو هدیه میدهد دردها را بهتر درک میکنی اگر دردهایت به درک تبدیل نشود روزی تو را به شکل بدی به دَرَک میرساند درک وقتی افزایش مییابد که دردی جز عالم ماده داشته باشی دردی که تو را از زمین به آسمان ببرد دردی که افزایش آگاهی در آن باشد دردی که شور و مستی بیاورد درکی است که پستی را از تو میزداید پس دردها خود به وجود آورنده درکها هستند درک در حقیقت حالتی است که از خواندن یا آموزش صرف به دست نمیآید درک از دردی به دست میآید که خواب و خوراکت را میگیرد تا به تو غنای هستی و وجودت را نشان دهد. درک از درد بهدستآمده عمقی است که از متر کردن خودت بهدستآمده دردها تو را عمیقتر میکنند و این هرگز از خواندن و نوشتن به دست نمیآید درد تو را به درک میرساند و درک تو را به عشق. درکی که عشق را ایجاد کند در حقیقت چاه عمیقی است که یوسف را عزیز مصر میکند این درک تنها از راه امر بیرونی به دست نمیآید این درک دچار شدن تو به آن حالتی است که برای عمیق شدن حاضری همهچیز را ترک کنی الا خودت را و گاهی نیز حتی خودت را. بنابراین دوستان دقت کنید درک یعنی ما از مسیر دردها بهجای آنکه به کینه و عقده و ضربه زدن دیگران برسیم به شور و مستی و عشق و معنا دست پیدا کنیم دردی که ما را پر از زخم کند بههیچعنوان ما را به درک حقیقی نهتنها نمیرساند بلکه روزی به دَرَک میرساند و ما با مردهای فرق نخواهیم کرد درد حقیقی باید ما را دارای درک عمیقی از خودمان و زندگی بکند دردی که یوسف علیهالسلام را از ته چاه به عزیزی مصر رساند.
اما راههای افزایش درد چیست؟ دقت کنید به عرایضم:
۱. دنبال درد باشید که هر که دردمندی را دنبال کرد به درک مندی نیز رسیده است
۲. از دردها زخمی نشوید عشق را در آن جستجو کنید که خالق هر که را انتخاب کند به دردی مبتلا میکند
۳. نگاهی متفاوت و غیراجتماعی به دنیا داشته باشید لزوماً هر آنچه دنیا و اجتماع در حال دیکته کردن به ماست امری درست برای ما نیست
۴. با کودکآنهمبازی شوید بازی با کودکان روح ما را به ملکوت پیوند میزند و روح ملکوتی درک عمیقی از جهان خواهد داشت
۵. تصمیمات درست بگیرید و ثابتقدم بر روی تصمیمات بمانید که هر که مصمم است از مرگ نیز نمیهراسد و به درک عمیقی از جهان اطراف خود و جهان درون خود خواهد رسید
۶. به طبیعت و ویژگیهای آن خوب دقت کنید گاهی گشتوگذار در طبیعت به نیت درک طبیعت ما را با طبیعت خودمان آشناتر میکند به پوست درختان دست بکشید در هوای آزاد جنگل و رود و کوهستان تنفس کنید و همهچیز را از نزدیک بهدقت بازرسی کنید اینگونه نگاه کردن به طبیعت ما را ابتدا با طبیعت خودمان و سپس با طبیعت جهان و خلقت دوستی دیرینهای خواهد داد
۷. جستجوگر و کاشف باشید نه رهگذر هر اتفاقی را اتفاقی نبینید بلکه هر چه پیش میآید در دل خود یک نوع جستجوگری و کشف دارد
۸. خود را نقد صحیح بکنید و نه دیگران را چراکه هر کس دیگری را نقد کند از نقد کردن درون خود غافل مانده است
۹. چندبعدی زندگی کنید و ابعاد مختلف جسمی ذهنی و کاریتان را گسترش دهید
۱۰. منعطف باشید چراکه انسانها با انعطاف بالا بازندگی بهسختی برخورد نخواهند کرد بلکه ملاطفت مهربانی و عشق را تجربه خواهند نمود و این مقولهها بهشدت درک انسان را بالا میبرد
۱۱. پذیرش بالایی داشته باشید تمرین پذیرش خود و دیگران راهی است برای افزایش درک
۱۲. و نکته پایانی تابآوریتان را بالا ببرید همانطور که در گامهای گذشته گفتم مقوله بسیار مهمی هست تابآوری اگر بالا بره شما از درک دیگران و خودت غافل نخواهی شد.
معنا: واژه بعدی همانطور که گفتم معنا هست بپردازیم به معنا و ببینیم اصلاً معنا یعنی چی؟
خوب دقت کنید دوستان معنا را مثل بقیه کلمات تا اینجا توضیحی راجع بهش میدم و بعد میپردازیم به اینکه اصلاً چطوری میشه معنایابی کرد. معنا از عمق درک تان نسبت به خود و جهان به دست میآید معنا فرا رفتن از ظاهر امور است معنای یعنی در طوفان زندگی ارزشهایت را گم نکنی معنایابی یعنی ارزشهایت را پیدا کنی و بر اساس آن زندگی کنی معنا دریافت پیام نشانههاست معنایی که در آن نشانههای مسیر حق پیدا شود راهی است که تو را به حکمت زندگی رهنمون میشود معنای یعنی بفهمی برای چه به دنیا آمدی و این اصل اساسی رسالت شخصی است کسی که بخواهد به رسالت شخصیاش دست یابد باید روزی به معنای آمدنش به این جهان واقف شود بزرگترین نشانهای که نشان میدهد شما معنای زندگی خودتان را دریافتهاید آن است که بلافاصله امید و شور و هیجان زندگی در شما زنده میشود معنا نور شورونشاط برای تان ایجاد میشود معنا یعنی تبدیل شرایط سخت به شرایط قابلتحمل و سپس با عمیق شدن در معنا تبدیل شرایط تحملی به شرایط تفننی یعنی دیگر شرایط نهتنها برایت سخت نیست و بر تو حکومت نمیکند بلکه این تو هستی که بر شرایط سخت حکومت میکنی و آن را تبدیل به بهشت مینمایی. معنا غلبه بر شرایط است و تبدیل کردن قلبت به بهشت در همان شرایط دوزخ ما گاهی شرایط ماست و کار انسان حقیقی به بهشت تبدیل کردن دوزخی است که گرفتار آن آمده است معنای یابی بهشت کاوی درون توست درونت را کندوکاو کنی معنا را یافتهای درواقع معنا نقطهای است که تو را به خودت جهانت و تمام اطرافواکنافت امیدوار پرشور و عاشق میکند، اما راههای معنایابی دقت کنید:
۱. طرح پرسشهای اساسی پرسیدن سؤالات خوب ما را به معنا رهنمون خواهد شد
۲. پاسخ دادن نظری و عملی به همان پرسشها یعنی وقتی سؤالی را مطرح کردیم پرسشها را گفتیم پاسخهای خوب بهش بدیم پاسخهایی از سردرد عشق و از روی آگاهی
۳. توجه ویژه به نشانهها و پیگیری آنها یک سری نشانهها سر راه ما قرار می گیره که باید بهش توجه کنیم و بیاعتنا ازشون عبور نکنیم
۴. پذیرش حقیقی
۵. درسآموزی از زندگی و پیامهایش بهنوعی عبرتآموزی
۶. درک لذت و درد، تفاوتها همزیستیهای احتمالیشان یعنی گاهی درد، درک و لذت تلفیق میشوند و گاهی تفریق این تلفیق و تفریق آنها را بفهمیم و درک کنیم
۷. و نکته پایانی برای معنایابی بازی و همنشینی با کودکان است چراکه کودکان بهشدت معنی کلمه به خودشان نزدیک هستند و زندگی را بازی میکنند و در بازی نیز زندگی.
حکمت: کلمه آخر و عمیق این مبحث در خودشناسی دریافت حکمت هست دقت کنید متنی را که راجع به حکمت میخوانم با توجه و با دقت تمام عنایت کنید “عمق معنا به حکمت میرسد یعنی وقتی عمری را با معناها زیست کردی و دریافتی معنای زندگی خودت را و در هرلحظه معنای ات را گم نکردی تو حتماً به حکمت میرسی حکمت عبور از سمت نشانهها به سمت نشان الهی است وقتی درمیابی خداوند عالم تو را دچار دردی کرده که قرارت را گرفته آنگاه هرروز لذتها را به مقصد عزت او ترک میکنی اینجاست که دردها به سراغت میآیند و تو را به درک عمیق زندگیات میرسانند. وقتی عمق خودت را کندوکاو کردی معنا سرمیزند معنا را که یافتی و سالها با آن معنا تا زندگی کردی تازه در ابتدای فهم حکمت قرار میگیری تازه میفهمی پروردگار عالمیان در فلان حادثه حکمتی نهفته داشته و میخواسته به تو بفهماند و نشان دهد حکمتش را تا بهواسطه آن تو مؤثرتر و مفیدتر هم برای خودت هم برای جهان زندگی کنی. حکیم شدن یعنی تو حکمت وقایع را دریابی نه اینکه شدت وقایع تو را در رباید حوادث را هرگز حادثه نبینی بلکه مرحله پختگی و رفتن و نزدیک شدن به کمال خود بدانی حکمت فرا رفتن از پرده غفلت توست وقتی معنای زندگی را پیدا میکنی و با آنها سالها همدم و مونس میشوی حکمت امور برایت باز میشود حکمت تو را به اوج عزت و تعالی میرساند حکمت تا حکم رحمت الهی هستند و لذتها بهره بردن از نعمت الهی هرچه از درک نعمت به درد رحمت دچار شوی حکیمتر شدهای حکمت یعنی بفهمی بیهوده دچار درد و مشکلات نشدهای یعنی درک کنی جایی که هست که اگر تو هوای نفس نداشته باشی آنها هوای تو را دارند حکمت یعنی قبل از صدور هر حکمی در ذهنت خداوند را حکیمترین حکیم عالم بدانی و صبور باشی تا او برایت حکم کند نه دیگران و اجتماع.”
متنی که براتون خوندم دیدگاه من راجع به حکمت بود حالا چند نکته برای حکمت یابی:
۱. زندگی را پیوسته باثبات و پیگیر بامعنا های آن زندگی کنی
۲. عمیق شدن در پذیرش
۳. خروج از مرحلهی کلام و رسیدن به مرحله عملگرایی
۴. یافتن معنا در تمام امور زندگی خودت نکاتی که گفتم راههای حکمت یابی از دیدگاه من هست و اما یک نکته کلیدی سعی کنیم از لحظهلحظه زندگیمان لذت ببریم اما فریفته لذت نشویم ما اسیر هیچ لذتی نشویم تا مسیر عزتمان باز شود برای پیدا کردن رسالت شخصی جمع هر ۶ نکته: لذت، عزت، درد، درک، معنا و حکمت را لازم میدانم رسالتی که بدینوسیله پیدا شود هرگز گم نخواهد شد اگر به انسانهایی برخوردید که سراپا انرژی شور و حرکت بودند خسته شدند اما ازنظر روحی هرگز بسته نبودند یقین کنید هر شش نکته را یافتهاند من برای رسالت شخصی و در شروع جستجوی آن ترکیب لذت و درد هر دو را لازم میدانم یعنی اگر احساس کردی کاری رسالت توست اما در آنهم لذت وجود دارد هم درد و تو حاضری برای این ترکیب وقتت را بگذاری و از شکست تا و ریسکهایش نهراسیدی آنوقت میتوان گفت شما بیش از ۵۰ درصد راه و رسالتت را یافتهای ۵۰ درصد دیگر در مسیر آن راه به تو عنایت خواهد شد. در اینجا می خوام دو تا مسئله را راجع بهش گفتگو بکنم: نکته الف) درک و تفاوت رسالت شخصی و شغلی هست نکته ب) کاشف و جستجوگر شدن دقت کنید به ادامه عرایضم؛ درک تفاوت رسالت شخصی و شغلی ما در رسالت شغلی وظایف و عملکردهای خاصی داریم رسالت در شغل یعنی بدون آنکه تمامیت و تماماً شبیه شغلت شوی تمامیت آنچه در توان داری را برای بهبود اوضاع کار و شغل خود به کار ببندی هرچه در توان داری بدون کمالگرایی و در اندازه و قوارههای فهم و درک و قدرتت به کار بگیری تا آن شغل اعتلا یابد رسالت شغلی یعنی تو به آن شغل پروبال بدهی رنگ و لعاب بدهی و آنچنان در آن کار جاری شوی که شغلت شبیه تو شود یعنی جلا یابد و در این جلا یافتگی تنها زمانی تو جلا مییابی که به شغلت بهمنزله منبع پول رسانی و تأمین زندگی مادی ننگری وقتی شغل را تنها مسیر ارتقاء کیفیت مادی و پروژه پولساز شدنت بدانی یقین کنید که شما به رسالت شغلیتان پی نبردهاید. گاهی باوجود آدمهای تلخ اندیش، کجرفتار و ازایندست انسانهای منفی پیدا نمودن رسالتهای شغلی سخت و یا ناممکن میشود در این حال آدمها و رفتار و گفتارهایشان میشوند مانع تبلور حقیقی رسالت شغلیتان در اینطور مواقع بهتر است آن افراد را هم جزئی از مسیر شدن و متبلور شدن خودتان و شغلتان بدانید یعنی درک کنید آنها آمدهاند اولاً برای اعتلای گوهر وجودتان و ثانیاً برای رشد شغلیتان تلخی دیگران تندوتیزی دیگران باید لبههای تندوتیز رفتار ما را گرد و نرم کند و بعد لبههای تیز و تلخ شغلیمان را. رسالت شخصی اما چیز دیگری است در رسالت شغلی تو میروی برای تسلط بر جنبههای مادیات و فراگیری امور کسبوکار در فرایند رسالت شخصی تو میمانی برای جلای روح ذهن قلب و حسبحال در رسالت شخصی ما در پی احیای عزت معنا و حکمت خود هستیم رسالت شخصی گاهی تنها با لذت همراه نیست بلکه بسیاری از رسالت تا با تلخیهای فراوان در ذهن و عمل همراه هست اما اگر رسالت را میخواهی بیابی باید بهشدت در جریان بیفتی و در جریان امور تلخی تا را نبینی رسالت شخصی یعنی آنکه درک کنی برای چه خلقشدهای؟ رسالت شخصی یعنی من صرفه نظر از استعدادها قابلیت تا و فضیلتهایم را نیز کشف و جستجو کرده با آنها زندگی کنم. شکوفایی قابلیتهای ناپیدای خودم ترجمه حقیقی رسالت شخصی است رسالت شخصی کشف خودمان است اینکه ما چه توانایی قابلیت تا و فضیلتهایی داریم تا بافهم درک و اجرای آنها در جریان زندگی شادی حقیقیمان را بیابیم رسالت شخصی یعنی یافتن نقطه و نکتهای که با آن شادی حقیقی را تجربه میکنیم رسالت شخصی یعنی شاد شویم شادی پایدار و جاودانه که باوجود تلخی تا شکست تا و ریسک ها و موانع از بین نمیرود پیدا کردن رسالت شخصی یعنی مراحل لذت، عزت، درد، درک، معنا و حکمت را طی کنی آنوقت است که میفهمی برای شغل دار شدن مهندس شدن حسابدار شدن پزشک شدن پولدار شدن و اصولاً شغل دار شدن به این دنیا نیامدهای رسالت شخصی را درجایی بیرون از خود جستجو نکن رسالت تو در درون توست جایی که ضمن یادآوری آن تو عزت و لذت را مییابی جایی که حاضری برای اعتلا و رشد آن جانت را نیز فدا کنی وقت و هزینه کنی جایی که اگر آن را از تو بگیرند دیگر معنایی نداشته باشی آنجا در حقیقت معنای حقیقی توست نقطهای که برایش آفریده شدی. اما نکته دومی که میخواستم بگم راجع به کاشف و جستجوگر بودن هست درک این دوتا مغول ما را کمک میکنه برای یافتن رسالت خودمان دقت کنید به عرایضم برای یافتن رسالت شخصی خود، کاشف خود و زندگی باشید یعنی بهجای حل شدن در حاشیه تا و مشکلات زندگی به تمامیت زندگی بهمثابه یک جریان زنده و پویا نگاه کنید که باید آن را لحظهبهلحظه کشف کنید کاشف خودتان باشید یعنی ببینید چه چیزهایی شمارا هیجانزده شعفزده و شاد میکند آنچه شمارا در خود غرق میکند بهطوریکه گذر زمان را نمیفهمید و درعینحال از آن لذت میبرید در حقیقت مسیر کشف خودتان است کاشف بودن یعنی همپای زندگی بلند شوید حرکت کنید و جستجوگر بودن یعنی هیچ کجا متوقف نشوید معنای زندگیات را هیچ تلخی ناکامی پستیوبلندی نتواند از تو بگیرد کاشف باشید یعنی در تلاطم زندگی بفهمید چقدر زندهای کاشف خودت که شدی تازه در ابتدای درک و شناخت زندگی و رسالتت قرار خواهی گرفت. مبحث خودشناسی یعنی اون بخش اولی که در مقوله رسالت شخصی مهم هست به پایان رسید، الآن میپردازم به بخش دوم که مقوله انضباط شخصی هست اگر خاطرتان باشه در ابتدای این آیتم گفتم برای پیدا کردن رسالت شخصی دوتا مقاله مهم هست خودشناسی، انضباط شخصی؛ خودشناسی را توضیح دادم حالا می خوام راجع به انضباط شخصی صحبت کنم. و اما دوستان انضباط شخصی چی هست؟ دقت کنید انضباط شخصی یعنی سروسامان دادن به وضعیت ذهنی و عملی کارهایتان بهطوریکه بتوانید پیوسته و منظم آنها را تمام کنید ازآنجاییکه انضباط شخصی به نحوه تربیت و شکلگیری شخصیت شما بسیار وابسته است نقش سالهای اولیه زندگیتان در آن بسیار مهم است اما خوشبختانه انضباط شخصی قابلتغییر و قابلدستیابی و تمرین کردن است میتوانیم با یک سری اعمال و روشها این انضباط شخصی را ایجاد نماییم راههای رسیدن به انضباط شخصی کدام است؟
۱. بی بهانه زیستن، در کتاب فقط آویزان خودت شو گفتم ما پر از بهانهایم برای زندگی نکردن یعنی واقعاً بهانههای زیادی داریم برای نشدنهای امور تا یک سختی به وجود میاد دوست داریم که بگیم این کار انجام نمیشه خسته شدم بیخیال سخته و.. بی بهانه زیستن یعنی همین هر مانعی پیش اومد شما راهحلی براش جستجو کنی اینجاست که در بی بهانه زیستن خلاقیت زاده میشود شاید باورتان نشه ولی آدمهایی که بی بهانه زندگی میکنند پر از خلاقیت و راهحل یابی است مسائل را بهراحتی حل میکنند راههای متفاوتی برایش پیدا میکنند
۲. نکته دوم ترک رفتارهای مخرب هست، گام پنجم خودمان را سرزنش نکنیم غر و شکایت نکنیم انتقاد بیهوده نکنیم بلند شویم حرکت کنیم و برای زندگیمان برنامه داشته باشیم
۳. نحوه اجرای صحیح مدیریت زمان هست، در گام دهم گفتم اگر ما مدیریت زمان درستی داشته باشیم خودبهخود انضباط شخصیمان بالا میرود
۴. کوتاه کردن فاصلهی ایده تا اجراست، اگر میخواهید آدمی باشید که باانضباط شخصی بالاست باید عملگرا باشید و آدم عملگرا بسیار فکر نمیکند بلکه فکر متعادل و کار بسیار عملگرایی یعنی هرلحظه ایدهای به ذهنتان رسید فقط بهقدر کفایت راجع بهش فکر کنید و بعد تصمیم به عمل بگیرید و عملگرا بودن نتیجه بلافصل کوتاه کردن فاصله ایده تا اجرا است
۵. پذیرش بالا داشتن است، هر مقولهای برای شما اتفاق میافتد آن را اتفاق نبینید پذیرش داشته باشید و سهم درست انسانی خود را پرداخت کنید
۶. داشتن قانون اساسی ارزشهاست، نکتهای که بسیار مهم هست آدمهایی که باانضباط شخصی بسیار بالا هستند عموماً بر اساس یکسری ارزشها زندگی میکنند اما راههایی برای عملی کردن انضباط شخصی، چطوری میتونیم انضباط شخصی مون بالا بره خیلی ساده در چندین نکته تقریباً ده مورد راههای بالابردن انضباط شخصی را توضیح دادم به عرایضم دقت کنید:
۱. خرد کردن کارها؛ چنانکه کارهای بزرگی را در برنامه خود دارید آنها را به قطعات کوچکتر و قابلاجرا تقسیم کنید مثلاً اگر میخواهید یک کتاب بنویسید بهجای نوشتن بهصورت ناگهانی آن را به اجزا و فصلهای بسیار کوچکتر تقسیم کنید و بعد شروع کنید هرکدام از این جزءبهجزء تا را نگارش کردن مثلاً در مورد کتاب میتوانید اینطوری تقسیم کنید بگید من یه مقدمه دارم بعد یه متن اصلی دارم شامل چند فصل بعد حاشیه بعد منابع و رفرنس و اینجور مسائل کوتاه کردن و تکه کردن و خرد کردنش ما را بسیار امیدوار می کنه وقتی ما به جزئیات کوچکی تبدیل میکنیم یک کل را، در حقیقت میتوانیم راحتتر اون خرد و جزء را تمام کنیم و بدین فاصله ما امیدوارتر هم خواهیم شد
۲. زمانبندی برای کارها؛ تمامکارهای بزرگ و کوچک خود را به زمانبندی مسلح کنید قاعده زمانبندی شمارا مجبور به انجام کارهایتان میکند هم برای کارهای کلی و بزرگ و هم برای کارهای خرد و کوچک این امر را انجام دهید
۳. سحرخیزی به روش پلهای معکوس؛ این روشی هست که من به کارش بردم و خیلی کمک کرده اگر میخواهید انضباط شخصی داشته باشید سحرخیز باشید و برای سحرخیزی کافی است که زمان خواب شبانهتان را تنظیم کنید بر اساس یک ساعت مشخص مثلاً اونطور که روانشناس تا و عصبشناس تا گفتند بهترین زمان خواب ۱۱ شب است وقتی ساعت را برای ۱۱ شب تنظیم کردید و خوابیدید حالا هر ساعتی که صبح میخواهید بلند شوید را تعیین کنید مثلاً بگید من هفت صبح می خوام بلندشم اما این هفت صبح برای شما شاید در ابتدای کار خیلی سخت باشه ساعت را بگذارید روی هشت صبح و از امروز شروع کنید طی فرایند چند روز هرروز ۵ دقیقه از هشت صبح به هفت صبح نزدیک بشوید در صبح مثلاً برای اولین بار ساعت را برای ۷:۵۵ دقیقه تنظیم کنید فردا برای ۷:۵۰ دقیقه روز بعدش برای ۷:۴۵ پنج دقیقه، پنج دقیقه این فرایند را طی کنید تا ساعت روی ساعت ۷ صبح تنظیم بشه بعد از اون هرروز صبح شما به ساعت ۷ هفت عادت خواهید کرد و سحرخیزی به روش پله معکوس را تجربه خواهید نمود روشی هست که بسیار برای ذهن تثبیت میشه و ساده قابل انجام خواهد بود
۴. حفظ سطح مطلوب انرژی؛ انرژیهای خود را حفظ کنید برای داشتن انضباط شخصی لازم است حفظ انرژی را یاد بگیرید در دوره رایگان قاتل رویاهایت را بشناس راهکارهایی گفتم برای رهایی از اموری که انرژیهای مثبت و روحیه بالا و خوب ما را میبلعند رسانه تا سخنان سرد بیبرنامگی و رفتن در محافل که بهشدت ما را ناامید و ناراحت میکند ازجمله مواردی است که سطح مطلوب انرژی ما را کاهش خواهد داد حفظ سطح مطلوب انرژی با انجام یک سری از اعمال مثبت و سازنده ایجاد میشود در گام چهارم دوره شفای ذهن در مراقبه و مراقبت گفتم که مراقبت صبحگاهی همکلام با افراد مثبت و پرانرژی کتاب مفید خواندن ورزش و اعمالی ازایندست روحیه ما را بالا نگه میدارد لطفاً برای داشتن سطح مطلوب انرژی به خوراکیهای خود نیز دقت کنید حذف شکر روغن و بسیاری از خوراکیهایی که صنعتی و ناراحتکننده و ضربه زننده هست را حذف کنید
۵. تمرین اراده با اجرای کارهای کوچک؛ به نظر من هیچکس از ابتدا دارای اراده بالا و محکم نبوده بااراده شدن فرایندی تدریجی و پیوسته است برای تقویت اراده فقط میتوانید چند کار ساده انجام دهید برای خود اهداف کوچک اما مهم تعیین کنید و تا رسیدن به نتیجه صبر و برنامهریزی و حرکت خود را ادامه دهید فتح قلههای کوچک سبب دستیابی به قلل مرتفع زندگیتان میشود دستیابی به اهدافی را مدنظر قرار دهید که تغییرات مهم و اساسی را در زندگیتان به وجود میآورند به انجام رساندن این اهداف شور و شوق شمارا صدچندان میکند
۶. آهسته و پیوسته حرکت کنید؛ در انجام کارها روش آهسته و پیوسته داشته باشید بهجای صرف انرژی فراوان و خستگی ناشی از آن هرروز به شکلی پیوسته و دائم بخشی از کارها را انجام دهید معمولاً کارهایی را زودتر انجام دهید که فوری مهم و ضروری هستند و انجام ندادنشان برای شما مشکلات فراوانی میآفریند این امور، امور زیرساختی و زندگی و کاری شما هستند
۷. تمرکز روی یک گزینه؛ تا زمانی که فردی چندبعدی و توانمند نشدهاید فقط روی انجام یک کار تمرکز کنید و ازآنجام همزمان چند پروژه پرهیز نمایید بهجای صرف انرژی همزمان فقط روی یک موضوع انرژیتان را متمرکز کنید اینطوری میتوانید بهره بیشتری ببرید و زودتر به اهدافتان دست بیابید
۸. عملگرا شوید نه خیالپرداز؛ اهل اقدام باشید و تخیلات خود را به مرحله عمل برسانید فکر و خیال خود را خوب پرورش دهید اما هرگز در مرحله خیال باقی نمانید زمان میگذرد و تنها با اجرایی کردن خیالات و آرمانهایتان میتوانید طعم حقیقی پیروزی و سعادتمندی را بچشید
۹. حذف آدمها و مکانهایی که وقت شمارا تلف میکنند دقت کنید در روابط خود به کجا میروید و زمان و وقت خود را چقدر معطوف انسانهایی میکنید که هرگز برای شما آورده مادی و معنوی نخواهند داشت لطفاً روابط اضافه خود و رفتوآمد در محلهایی که بهشدت به شما و وقتتان لطمه میزند پرهیز کنید و آنجا را ترک نمایید
۱۰. و نکته نهایی و پایانی تمرکز بر روی پرورش قابلیت تا و فضیلتهاست نکتهای که در بحث قابلیتها و فضیلت تا راجع بهش صحبت کردم در آیتم شادی در گام نهم لطفاً طبق آنچه مارتین سلیگمن در روانشناسی مثبتگرا گفته قابلیت تا و فضیلتهای خودتان را شناسایی و پرورش دهید. دوستان خوبم مبحث گام یازدهم و پایانی دوره شفای ذهن هم به پایان رسید امیدوارم که این گام نیز موردعنایت و توجه شما قرارگرفته باشد در پایان آیتم یازدهم گام یازدهم و در نقطه پایانی و ایستگاه پایانی دوره شفای ذهن قرار داریم بهعنوان مربی تحول فردی سپاسگزار تمام کسانی هستم که این فایلها را گوش میکنند و برای زندگیشان آنها را پیادهسازی میکنند امیدوارم که پروردگار عالمیان به همه ما توفیق حضور در مسیر درست و ثبات در مسیر درست را عنایت کند از همهکسانی که در دورههای متفاوت آنلاین و غیر آنلاین حضوری و غیرحضوری افتخار داشتم در خدمتشان باشم سپاسگزارم و ممنون هستم که در این دوره تشریف آوردند و یا این محصول را به شکلی تهیه کردند امیدوارم همه ما در فرایند زندگی به رسالت شخصی خودمان پی ببریم و انسانهایی بشویم که برای خودمان و جهانمان مفیدتر و مؤثرتر زندگی کنیم ممنون و سپاسگزار شما هستم خدانگهدار.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-1c4q1xx’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
درباره علی اکبر قزوینی
نویسنده و مدرس و کوچ زندگی است. وی در آموزشهای خود جدیدترین یافتههای روز را با تجربیات شخصی و فرهنگ غنی ایران ترکیب میکند که حاصل آن نوشتههایی خواندنی و تحولی عمیق در شاگردان وی است. علیاکبر قزوینی چند سالی ساکن کانادا بوده و اقامت آن کشور را دارد. وی هماکنون در ایران زندگی میکند.
نوشته های بیشتر از علی اکبر قزوینی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.