مراحل درونگرایی خلاق
برای مثال، قانون منطقهای را در نظر بگیرید که ایستادن در مقابل یک تعارض (مخالفت و موافقت) قابلقبول است.
این قانون ممکن است به شما در داشتن احساس امنیت کمک کند،
اما به هرکسی اجازه میدهد یک گفتوگوی مؤثر انتخابکننده داشته باشد.
این امر میتواند به جمعیتهای قدرتمند بیشتری کمک کند، ولی چه کسی بهسادگی میتواند بگوید:
«من نمیتوانم به چشمانداز شما بیتوجه باشم و بهسادگی موافقت میکنم که مخالفت کنم و بر تعارض اصرار ورزم.»
برای رسیدن به مقصد هوشمندانهتر و عمیقتر در «اتهام متناقض اساسی»،
گفتوگوی دوجانبه باید احساس ناامیدی بهوجود نیاورد.
در اینجا توصیه میکنم شما و طرف مقابل، یک فضای امن بهوجود آورید؛
یک محیط یادگیری که شما را تشویق میکند مجادله را بپذیرید، ریسکهای شخصی را قبول و چشماندازها را بازنگری کنید.
در این فضای فکری، آسیبپذیری، نشانه ضعف یا قدرت نیست.
قانون در یک فضای شجاعانه چندان با یک فضای امن متفاوت نخواهد بود.
موافقت با نشانه اعتمادبهنفس، بهاشتراکگذاشتن احساسات هوشمندانه و گوشدادن با آغوش باز، قابل احترام است.
مردم زیادی تمایل دارند درباره حساسیتهای احساسی بحث کنند
و چارچوبی که شجاعتهای شخصی را اولویتگذاری کند، امنیت را بهدنبال دارد.
هویت باید بر چه اصولی بنا نهاده شود؟
با جستوجو برای تشویق شما و طرف مقابلتان معلوم شد تعارض میتواند بهصورت یک کشمکش در ریشهها، خطمشیها و دیگر موضوعات مرتبط، ظاهر شود.
ممکن است بهصورت بیوقفهای با همکار متکبر خود جدل کنید و این تا زمانی ادامه دارد که بفهمید او روابط اجتماعی کودکانهای دارد.
فهم نیازهای عمیقتر او درراستای موقعیتی که بتواند صبوری شما را تقویت کند و به شما کمک کند، برای تقسیم احساساتتان، پلی ایجاد خواهد کرد.
درک عمق انگیزههای بشری
سه بعد اصلی در تجربیات بشر در این زمینه وجود دارد
و هریک در سازمان انگیزههای بشری او قرار دارد.
بالاترین سطح آن بر عقلانیت تأکید میکند، درحالیکه حد متوسط آن بر احساسات و روحیات تمرکز دارد.
لایه عمیقتر در بالاترین حساسیتها قرار دارد و شما بر سر آن مقاومت زیادی خواهید کرد.
آیا برای رجوعبه تعارض، جزئیات حاصلشده و توافق بهراحتی حاصل میشوند؟
عقلانیت درجهای از منطق و فهم هوشمندانه است و انگیزهای برای عملکرد میشود.
در یک تعارض، در مذاکره بین شما و دیگران دلایلی برای آنچه شما انجام میدهید،
وجود دارد که علاقهمندی نامیده میشود.
تا زمانیکه در یک تعارض طرف مقابل کجفهم باشد، لایههای زیرین علاقهمندیهایش ممکن است، سازگارتر باشند.
احساسگرایی شدت شخصیگرایی را نشان میدهد.
تجربیات احساسی شما در یک تعارض، غالباً نتیجه علاقه عمیقتان به اصول نیازمندیهای رابطههاست.
پنج علاقه عمیق که به شبیهسازی احساسات تمایل دارند و در یک تعارض به حداکثر میرسند، شامل علاقهمندی، وابستگی، خودمختاری، موقعیتها و نقشها هستند.
در علاقه ریشهای، ما احساسات مثبتی را داریم که تمایل به همکاری را بهوجود میآورند.
وقتی من با شرکتها یا رهبران سازمان دولتی کار میکنم، غالباً، تعارضات آنها را که بهمنظور علاقهمندی ریشهای است و احساسات دو طرف را تحریک میکند تجزیه و تحلیل میکنم؛
درنتیجه، رهبران ریشههای پنهان اختلافنظر و رفتارهای غیرمنطقی، غیرقابل فهم و مدیریتپذیر را پیدا میکنند.
اخلاقیات ممکن است مجموعه پیچیدهای از این لایهها برای هضم یک احساس در تعارض باشد.
ابعاد معنویت لزوماً به یک موضوع الهی ربط پیدا نمیکند، اما نشاندهنده اهداف عمیقتری است.
جاییکه برخورد جنبههای عقلانیت ما را بهسمت تحریک بحث موردنظر میبرد، یک برخورد معنوی ما را به عقاید متعصبانه سوق میدهد.
معنویت شما را بهسمت سطحی میبرد که مقاصد زندگیتان را مشخص کنید.
این باعث میشود گاهی با پچپچ و گاهی با فریاد صحبت کنید
و شما را به رفتن در این راه و نه آن راه، پاسخ به یک تماس، تشویق به عملی که احساسات شما را بهسمت یکپارچگی میکشاند وادار کند.
هویت شما با خانواده، ملت (که به شما گفته شده) و آنچه باید در همه احساسات خود بدون توجه به هزینه انجام دهید، تعریف میشود.
ذهن عقلانی شما، ممکن است به چیزی جواب دهد که باید گفته شود
و ذهن احساسی ممکن است شما را بهسمت جلو پیش ببرد، اما تماس، شما را به خلوت درونی هویتتان میبرد؛
چیزیکه مذهب به آن «روح» میگوید و میتوانید گوشهای خود را برای تماس ببندید یا بهعنوان صدای کسی، در زندگی خود آن را تعبیر کنید، اما با نادیدهگرفتنش، در مسیر محسوسی بهسمت مصالحه میروید.
در شرکت کوچکی که دچار مشکل مالی بود، درباره اخراج دو کارمند اختلافنظر داشتند.
جان میگفت: «برای پابرجاماندن شرکت، ما باید به هردوی آنها دروغ بگوییم.» سارا مخالف بود.
او مصرانه میگفت: «با اخراج آنها به قلب و روح شرکت، خسارت وارد خواهد شد.» جان بسیار عصبانی شد
و از او پرسید چرا باید این همه مخالفت کند؟!
درحالیکه جان و سارا با یکدیگر مخالفت میکنند، سودشان با هم یکسو است.
آنها هر دو میخواهند هزینههای شرکت را نجات دهند، ماهیت و شراکت خود را حفظ کنند.
آنها گزینههایی برای سود دوجانبه را میسنجند و درباره یکی از آنها که امکانپذیر باشد، تصمیمگیری میکنند؛
در نهایت برای حفظ هر دو کارمند، دفترشان را به یک ساختمان ارزانتر بردند.
زبان بدنتان درباره شما چه میگوید؟
[button type=”navy-blue”]
برای مشاهده مقاله جامع “زبان بدن” کلیک کنید
[/button]
فقط مرگ قابل مذاکره نیست!
[button type=”navy-blue”]
برای مشاهده مقاله جذاب “مذاکره” کلیک کنید
[/button]
درباره علی بهرام پور
من علی بهرام پور، نویسنده، مدرس و مربی اصول و فنون مذاکره هستم و قصد دارم در این وبسایت مطالب کاربردی و مورد نیاز را که در سالیان فعالیتم در بلاروس و ترکیه و ایران عزیز بدست آوردم را به اشتراک بگذارم.
نوشته های بیشتر از علی بهرام پور
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.