نانوایی را چطور می توان به ماشین چاپ پول تبدیل کرد؟
نانواییِ قرن بیستویکم چه جور جایی است؟… اخیراً که خرید از فروشگاه «بابا نان داد» را تجربه کردم، به خلاقیتِ صاحبِ این «نانوایی» تبریک گفتم. جایی که هرچند محصول اصلیاش «نان» است، اما کاملاً تصوری را که در ذهن همهٔ ما از نانوایی نقش بسته است، به هم میریزد
نوشتهٔ علیاکبر قزوینی
[av_hr class=’short’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-20h6r9′ custom_class=” admin_preview_bg=”]
هرچند در طی سالیان اخیر تعدادی از نانواییها به ماشینهای تولید نان ــ به جای تنورهای سنتی ــ مجهز شدهاند، یا نانواییهایی وارد عرصه شدهاند که نانهای به اصطلاح «فانتزی» عرضه میکنند، اما کلِّ فرایند پخت و تولید و عرضه و فروش نان، همان حالت قدیمی خودش را حفظ کرده است.
از خاطرم نمیرود زمانی من که دانشآموز دبستانی و راهنمایی بودم، چه ساعتهایی عمر ارزشمند خودم را در صفهای نان میگذراندم! آن هم در زمانی که گوشیهای هوشمند نبودند تا بتوان از این وقتهای مرده، استفادهٔ مفیدتری برد و اقلاً چند ایمیل را پاسخ داد یا مطلب مفیدی خواند.
صفِ چندتایی و صف یکی… صف خانمها و صف آقایان… مشاجرههایی که گاه و بیگاه در این صفها در میگرفت… این تنورِ بربری تمام شده و حالا باید کلی منتظر ماند تا چانهها برای تنور بعدی آماده شوند و در تنور گذاشته شوند و پخته شوند و دوباره همین داستان…
هنوز هم که هر بار بعد از مدتی در کانادا بودن به ایران میآیم، داستان پخت و عرضهٔ نان را همین شکلی میبینم. نهایت هنر و خلاقیت این است که نانها به شکل خاشخاشی عرضه شوند. چیزهایی در همین حد. و هرچند نانهایی که در ایران پخت میشوند را به این تنوع و تعدّد و کیفیت در کانادا نمیتوان یافت، اما گاهی آدم با خودش فکر میکند که آیا این صنعتِ پرخواهان و ضروری نمیتواند با کمی خلاقیت و توجه به مقتضیات مشتریمداری، خریداران را خوشحالتر و راضیتر کند و گردش مالی بالاتری هم برای صاحبان این کسبوکارها داشته باشد؟
اگر یک نفر از خیل این همه نانوایی، چند تا تغییر کوچک در کارش ایجاد کند، خودش برد فراوانی (از لحاظ اطلاعرسانی دهان به دهان و اشتراک در شبکههای اجتماعی) خواهد یافت و عاملی برای تبلیغ آن خواهد شد و یک مزیت رقابتی را نسبت به سایر نانواییها برای او ایجاد خواهد کرد.
همهٔ اینها دست به دست هم داد تا اخیراً که خرید از فروشگاه «بابا نان داد» را تجربه کردم، به خلاقیتِ صاحبِ این «نانوایی» تبریک بگویم. جایی که هرچند محصول اصلیاش «نان» است، اما کاملاً تصوری را که در ذهن همهٔ ما از نانوایی نقش بسته است، به هم میریزد.
یک نانوایی باکلاس و مدرن
فروشگاه «بابا نان داد»، در حوالی منطقهٔ صادقیه در تهران قرار دارد. وسعت فیزیکیاش چندان زیاد نیست، اما شیک است و تمیز و ظاهری مدرن دارد. عبارت «بابا نان داد» هم همراه با المانهایی از آدم و گندم، روی شیشهٔ فروشگاه نقش بسته است که نشان میدهد از ابتدا، توجه به برندسازی و لوگو ــ و «متمایز بودن» ــ جزو دغدغههای صاحبان این فروشگاه بوده است.
اما زمانی که وارد فروشگاه میشوید، با صحنهای مواجه میشوید که خیلی از صاحبان مغازهها در ایران دلش را ندارند که حتی به آن فکر کنند: بسیاری از نانها در ظرفهای جداگانه، برای تست و مزه کردن قرار داده شدهاند!
نانها البته از نوع سنتی مثل تافتون و بربری نبودند، هرچند که خانم صندوقدار از یک نان سنگک ویژه صحبت میکرد، و اصرار میکرد که حتماً آن را بخریم چرا که خیلی طرفدار دارد. اما نانهای مختلفی بودند با انواع و اقسام افزودنیها و تزئینات مثل مغزِ تخمهای مختلف، کشمش، شوید و… کسی نایستاده بود تا نانهایی را که هر کس امتحان میکند بشمارد، و نانها نیز همگی ترد و باکیفیت و خوشمزه بودند.
مگر میشود در چنین فضایی قرار گرفت و دوستش نداشت و خرید نکرد؟ اصلاً رفتنِ من به آنجا هم به توصیهٔ دوستی بود که چند باری از آنجا خرید کرده و پیشنهاد کرده بود در این سفر، حتماً این فروشگاه «بابا نان داد» را امتحان کنم.
مشتریمداریِ خوب
در فرصت مختصری که در این فروشگاه گذراندم، فروشندهها را آشنا با آدابِ برخورد با مشتری و مشتریمداری دیدم. این موارد خیلی هم پیچیده نیستند، هرچند در عمل اجرا کردن آنها، نیازمند تمرین است و تسلط بر خود اینکه سوال و خواستهٔ مشتری درست فهمیده شود. اگر مشتری به فلان نان اشاره کرده، و برای فروشنده ابهام دارد که دقیقاً چه نانی مدنظر خریدار است، مؤدبانه از او بپرسد.
به مشتری گزینه و امکان انتخاب بدهد که نانش را میخواهد در جعبه ببرد یا پلاستیک؛ و اگر مشتری جعبه را انتخاب کرد، رو در هم نکشد. اینکه نانها با دقت و تمیز داخل جعبه یا پلاستیک چیده و گذاشته شوند. اینکه سیستمی تعبیه شده باشد که شما نانهای مختلف را سفارش بدهی و فاکتورها را یکجا دم صندوق پرداخت کنی. اینکه وقتی نانها را تحویل میگیری، با لبخند تحویلش بگیری.
اینها همه احترام به مشتری است، و هرچند مشتری آمده فقط نان بخرد، اما اگر احترام و روی خوش نبیند، اولین خریدش احتمالاً آخرین خریدش خواهد بود و اگر از آنجا نزد خانواده و دوستانش بد نگوید، دستکم توصیهاش هم نمیکند.
تصوری تازه از نان سوخاری!
اما وقتی افزون بر همهٔ اینها، وقتی مثلاً نان سوخاری را به دهان میگذاری تصورت از «نان سوخاری» کاملاً عوض میشود، خودش کلی قیمت دارد. نان سوخاری برای من همیشه نانی سفت و سختخور بوده که برای خوردنش خیلی شوقی نداشتهام. اما وقتی یکی از نان سوخاریهای این فروشگاه را به دهان گذاشتم و دیدم عجب تُرد است و خوشخوراک و شیرینیِ بهاندازهای هم دارد، انگار روی آسمان رفتم. خوردن، یکی از لذتهای آدمی است و فروشگاه «بابا نان داد» این نیاز آدمی را هم با عرضهٔ محصولات باکیفیت، بهخوبی پاسخ داده است.
صداقت با مشتری
محصولات این «نانوایی» هم همه تازهاند و پختِ روز. نشانهاش اینکه قفسهٔ کوچکی در یکی از گوشههای فروشگاه است که در آن، نانهای مانده از روز پیش با ۵۰ درصد تخیف عرضه میشوند. این صداقت با مشتری، و این احترام گذاشتن به محصولی که نوعی تقدّس هم برای ما دارد (و دور نریختن آن)، باز قدر این فروشگاه و فکر و خلاقیتی را که پس آن بوده، در نظرم بالاتر برد.
در مقالهٔ دیگری (بهترین جای دنیا برای پول درآوردن کجاست؟) نوشته بودم که بهترین جای دنیا برای پول درآوردن، همین ایرانِ خودِ ماست. این پتانسیل برای کسب درآمد، فقط هم منحصر به یک حیطه نیست. بلکه اینجا بازاری است بکر در بسیاری از زمینهها که اگر کمی خلاقیت و همت باشد، میتوان خدمتی عالی عرضه کرد و پول خوبی هم برد. برای خلاقیت، و برای خلاقتر شدن و بازارها را شناختن، قطعاً آموزش بسیار مؤثر است.
و این نکته باز به یادمان میآورد که یکی از بهترین سرمایهگذاریها، سرمایهگذاری روی خود است به شکل کتاب خواندن و به سمینارها و کارگاهها و دورههای آموزشی رفتن.
فروشگاه «بابا نان داد» بدون دانشِ روز در زمینهٔ مدیریت و بازاریابی و فروش، نمیتوانست چنین شکلی داشته باشد. و آموزش خوب اگر با عمل و پیگیری و تدام همراه شود، نتایجی چنین خوشمزه خواهد داشت.
خوانندهٔ عزیز، بدان که اگر نشستهای و داری غر میزنی و از شرایط اقتصادی مینالی، تنها و تنها اسیر فکر خودت و زندانی ذهنات شدهای. بلند شو حرکت کن، و کمی جامعه و اطرافت را با دید متفاوتی بنگر. فرصتهای خدمت و پولسازی، راه به راه این گوشه و آن گوشه ریختهاند منتظرِ کسانی که آنها را بردارند و به کارش بگیرند!
درباره علی اکبر قزوینی
نویسنده و مدرس و کوچ زندگی است. وی در آموزشهای خود جدیدترین یافتههای روز را با تجربیات شخصی و فرهنگ غنی ایران ترکیب میکند که حاصل آن نوشتههایی خواندنی و تحولی عمیق در شاگردان وی است. علیاکبر قزوینی چند سالی ساکن کانادا بوده و اقامت آن کشور را دارد. وی هماکنون در ایران زندگی میکند.
نوشته های بیشتر از علی اکبر قزوینی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.