میثاق ششم: حضور/ معبد شخصی (محتوای دوره غیرحضوری ۴۰ میثاق زندگی، جلسه ۶)
ستوجه: این مطلب آموزشی، بخشی از دوره غیرحضوری ۴۰ میثاق زندگی است.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
میثاق ششم: حضور/ معبد شخصی
ارائهشده توسط علیاکبر قزوینی
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
فایلهای صوتی زیر را گوش کنید:
بخش اول:
بخش دوم:
بخش سوم:
بخش چهارم:
بخش پنجم:
بخش ششم:
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
متن پیادهشدهٔ فایلهای بالا:
سلام به شما دوستان عزیز هدفمند و ارزش آفرین علی اکبر قزوینی هستم نویسنده مدرس و کوچ و در این سری فایل ها میخوایم راجع به میثاق ششم صحبت کنیم در دوره ی چهل میثاق زندگی و میثاق ششم هست ” حضور یا معبد شخصی”
اما چرا این میثاق، میثاق مهمی است و چرا یکی از چهل میثاق زندگی رو نامش رو گذاشتیم حضور یا معبد شخصی حقیقت این هستش که ما هر کاری رو انجام میدیم در این جهان و در زندگیمون اگر که این کار با حضور انجام نشه با تمام حضور با تمام وجود انجام نشه اون کار درنهایت تأثیری بر حال ما نخواهد داشت.
یعنی شما فرض کنید اگر ما غذا هم که میخوریم موقع غذا خوردن حضور در لحظه حضور در مکان نداشته باشیم در اینجا و اکنون نباشیم غذا را هم به پایان خواهیم برد و بعداً در انتهای غذا متوجه میشیم و یکلحظه فکر میکنیم که اصلاً من چه خوردم انگار که مثل جاروبرقی غذا را به درون داده باشیم بلعیده باشیم و اصلاً متوجه نشدیم که این غذا از چه چیزهایی تشکیلشده چه طعمی داشته سردی و گرمیاش چقدر بوده اون چاشنیهایی که سر سفره بوده درواقع چه چیزهایی بوده با چه کسانی ما در دور سفره بودیم.
گاهی وقتها یک خبری یکچیزی که ما درواقع شنیده باشیم خوانده باشیم چیزی در شبکههای اجتماعی دیده باشیم خبری را درجایی شنیده باشیم همان یک خبر همان یک خط میتونه حال ما رو دگرگون بکنه و موجب باشه که ما حضور نداشته باشیم موجب به شه که ما از خودمون جدا بشیم جای دیگری باشیم در اینجا و اکنون نباشیم؛ تمام داستان حضور این هستش که ما هرلحظه هر کاری که داریم انجام میدیم با تمام وجود در اون کار باشیم جزو اون کار باشیم جدای از اون کار نباشیم دقیقاً در اینجا و اکنون باشیم.
عموم آدمها به این شکل هستند مثلاً فرض کنید که مسافرت که میروند بهجای اینکه در اون مسافرت حضورداشته باشند یا ذهنشان همچنان درگیر کار هست درگیر دغدغههایی که داشتند و دارند و گاهی وقتها مثلاً فرض کنید که اون قدر درگیر عکس گرفتن و فیلم گرفتن و ثبت خاطره از اون سفر می شوند و الان هم که به خاطر شبکههای اجتماعی گاهی وقتها اون خاطرات خاطره هم نمیشه همون لحظه منتشرمیشه به هر ترتیب اونقدر درگیر مستند کردن اون سفر هستند برای حالا پز دادن به دیگران یا اینکه بعدا بخواهند بهش مراجعه بکنند که اصلاً فراموش میکنند که از اون سفر لذت ببرند فراموش میکنند که چرا اونجا هستند و بعد که برمیگردند به زندگی عادی خودشون به زندگی معمولی خودشون در خانه هستند سرکار هستند اونوقت یاد اون سفر می افتند یا در ذهنشان به یاد اون سفر میافتند و میگن عجب سفر خوبی بود و چرا به اندازه ی کافی استفاده نکردم یا عکس ها نگاه میکنند فیلم ها را نگاه میکنند و تازه متوجه میشوند که چه جایی بودند و متوجه میشوند که درواقع اونجا نبودند حضور نداشتند و اتفاقی که میوفته اینه که باز الان که در خانه ی خودشان یا در محل کارشان هستند باز هم حضور ندارند الان ذهنشان جای دیگری هستش باز اینجا و اکنون نیستند جای دیگری هستند و در زمان دیگری و این جدایی که بین ما و ذهن ما میوفته بین ما و ذهنیت ما میوفته این موجب پریشان حالی ما میشه این موجب آشفتگی ما میشه این موجب میشه که ما در زندگی انگار داریم عبور میکنیم از زندگی داریم گذر میکنیم اما در زندگی نیستیم در زندگی حضور نداریم و این خودش ریشه و منشا خیلی از بد احوالی های ما هست و ما در این میثاق میخوایم بیشتر راجع به این موضوع صحبت بکنیم و تدابیری بیاندیشیم که حضور ما بیشتر بشه حضور ما عمیق تر بشه حضور ما حضورتر بشه.
اما بپردازیم ابتدا به اینکه چرا ما حضور نداریم چه دلایلی چه ریشه هایی چه عللی باعث شده و باعث میشه که ما حضور نداشته باشیم. مهمترین دلیلی که باعث این عارضه میشه شرطی شدن ذهن ما هستش نسبت به زمان. ما عموما یا در گذشته هستیم یا در آینده؛ گذشته به معنای یاداوری خاطراتی هستش که از سر گذراندیم و این خاطرات میتونه خاطرات شیرین باشه میتونه خاطرات تلخ باشه و ما مدام به اونها مراجعه میکنیم و اونها رو به حال میاریم و باید توجه داشته باشیم زمان فقط در لحظه ی حال وجود داره زمان لحظه ی حال هست گذشته و اینده ساخته ی ذهن ما هست ساخته ی حافظه ی ما هست ساخته ی مغز ما هست و اونها کارکرد های تکاملی داره کارکرد هایی داره که موجب شده و موجب میشه که ما بتونیم یک همچین تمدنی رو ایجاد بکنیم بتونیم سرامد سایر جانداران باشیم.
اما ما بهجای اینکه از این قابلیت ها استفاده کنیم برای بهتر کردن زندگیمون آنها را زندانی و تله ای کردیم و پیله ای که ما را در خودش تنیده و موجب حجاب ما شده موجب حجاب افتادن بین ما و واقعیت بین ما و حقیقت بین ما و جریان زندگی پس زمانی که ما به گذشته فکر می کنیم درواقع به گذشته نمی رویم بلکه گذشته را به حال می آوریم و دوباره اون گذشته را در حال داریم زندگی میکنیم پس بنابراین از حال مان از لحظه ی اکنون مان می مانیم و زمانی که به آینده هم فکر می کنیم به آینده نمی رویم آینده را به زمان حال می آوریم و اون رویا ها یا نگرانی ها یا اضطراب ها یا هر چیزی را داریم میاریم در لحظه ی حال و این موجب میشه که از لحظه ی حال مان بمانیم از کار درست در لحظه ی حال بمانیم.
ممکنه سوال پیش بیاد که خوب چه کار باید کرد آیا باید گذشته و آینده را به کناری نهاد آیا اصلاً نباید بهش فکر کرد و این درواقع چه اثراتی و چه تبعاتی در زندگی ما خواهد داشت؟ نه به این صورت نیستش که ما کلاً بخواهیم گذشته و آینده را به کناری بگذاریم هرچند افرادی بوده و هستند که کلا از بند زمان رها شدند اما ما شاید درکی از اون وضعیت نداشته باشیم و نیازی نباشه که اصلاً بخواهیم به آن وضعیت برسیم اونو میتونیم به عنوان یک وضعیت آرمانی در نظر داشته باشیم اما برای خودمان برای درواقع آن زندگی خودمان و اون متغیرهایی که برای زندگیمون در نظر گرفتیم و اون سبکی که برای زندگی خودمون در نظر گرفتیم راهکاری بیندیشیم که این درواقع مراجعه به گذشته و آینده و آوردن آنها به لحظه ی حال؛ حال ما را خراب نکند و موجب بی نتیجه شدن زندگی ما بد نتیجه شدن زندگی ما یا احساس بد در ما و پریشان حالی ما نشود.
دوستان ما عموما به گذشته مراجعه می کنیم و یا در شکوه گذشته غرق می شویم یا در ناکامی اتفاقاتی که در گذشته افتاده و هر دوی اینها موجب میشه که ما در لحظه ی حال حرکت نکنیم مثلاً به یاد می آوریم که پارسال این موقع دلار چه رقم بود الان چه مقداره و میگیم اون موقع باز هم بهتر از الان بود یا یک زمان دیگری را در تاریخ به یاد می آوریم زمانی را به یاد میآوریم که در دوران هخامنشی ها ایران امپراطوری بود و بر میگردیم درواقع به اون زمان و کلاً در شکوه آن دوره که حالا از شکل تاریخی به ما رسیده و ما دقیقاً هم با همه ی جنبههاش آشنا نیستیم غرق میشیم در آن و زمانی که میگیم ما قبلا بهتر بودیم الان بدتریم خوب این موجب میشه که ما حرکت نکنیم و یک زمانی هم به گذشته مراجعه می کنیم و یاد ناکامی ها می افتیم یاد طرح ها و برنامه هایی که به نتیجه نرسید یاد اتفاقاتی که خارج از کنترل ما بود و افتاد و زندگی ما را به مسیرهایی بردش که باب میل مان نبود یاد کسب و کاری که راه انداختیم و موفق نشد یاد ورشکستگی یاد طلاق یاد مرگ یاد همه ی این چیزها و طبیعتاً یاد اون اتفاقات بد که بیفتیم و اون بدی را به لحظه ی حال بیاریم نمیتونیم حرکت بکنیم حالمون گرفته میشه به معنای واقعی کلمه حال از ما گرفته میشه ما دیگه در حال حضور نداریم.
اما چطور میشه به گذشته مراجعه کرد و از آن خروجی خوب گرفت برای لحظه ی حال؟ خروجی گرفت که موجب حرکت ما بشه نه موجب توقف و ایستایی ما..این زمانیه که ما بدون احساسات بدون این که درگیر احساسات بشیم بدون اینکه درگیر هیجانات بشیم گذشته را بازخوانی بکنیم و ببینیم کجا ها خوب عمل کردیم کجاها بهتر میتونستیم عمل بکنیم و این برای الان ما چه نتیجه ای دارد الان چه تصمیمی میتونیم بگیریم؟ اگر قبلا کسب و کاری ایجاد کردیم و موفق نشده ورشکست شدیم این نشون میده که یه سری چیزها را در اون کسب و کار ما رعایت نکرده بودیم اگر زندگی شخصی ما به بن بست رسیده این نشون میده که اونجا احتمالاً اشتباهاتی خطاهایی داشتیم اگر مریضی اتفاق افتاده مرگی اتفاق افتاده اینها را باید بپذیریم مرگ واقعیت و حقیقت زندگی هستش برای همه ما اتفاق خواهد افتاد کُلُ مَن عَلیها فان.. یعنی همه درواقع این را تجربه میکنند غیر از ذات خداوند متعال.
پس یکچیزی که واقعیت زندگی هست و اتفاق افتاده دیگه نباید الان موجب بدحالی ما بشه یا اگر مریضی بوده این باید موجب بشه که ما ببینیم در سبک زندگی مون چه خطاهایی داشتیم کجاها بدخوری داشتیم کجا ها کم تحرکی داشتیم و چه اصلاحاتی میتونیم در سبک زندگی و رفتار خوراک و افکار خودمان ایجاد بکنیم که زندگی سالم تری داشته باشیم.
اگر اینگونه به گذشته نگاه کنیم و این گذشته میتونه از ابتدای زندگی ما تا الان ما باشه میتونه یک سال گذشته باشه میتونه یک ماه گذشته باشه میتونه شب باشه و ما اتفاقات روز را مرور بکنیم اینطوری خروجی میتونیم بگیریم اینطوری حال ما بد نمیشه اینطوری ما انگیزه پیدا میکنیم و شوق پیدا می کنیم برای حرکت و انسان های به راستی موفق کسانی هستند که هر روز این محاسبه را انجام میدهند یعنی هر شب یک فرصتی را برای خودشان در نظر میگیرند خلوتی می کنند و روز خودشان را مرور می کنند از ابتدای صبح تا آن لحظه چه کارهایی را انجام دادند اون کارها را چطور میتوانستند بهتر انجام بدهند چه چیزهایی گفتند اون گفتهها را چطور بهتر میتوانستند بگویند و کلاً یک محاسبه و یک حسابگری می کنند و این را خروجی می کنند برای بهتر کردن فردا این میتونه در لحظه ی خواب باشد لحظهای که می خواهیم بخوابیم چند دقیقه ای را اختصاص بدهیم به اینکه ما روزمان را مرور بکنیم و اگر این عادت ما نشده تبدیلش بکنیم به عادت خودمان به یک عادت خوب و اگر تا به حال اصلاً گذشته ی خودمان را مرور نکردیم و بازخوانی نکردیم یک بار این کار را انجام بدهیم و مخصوصاً در مورد اتفاقاتی که افتاده و اتفاقات اثرگذاری در زندگی ما بوده که هر بار به یادشان می آوریم حال ما خراب می شود حتما این بازخوانی و مرور را انجام بدهیم.
حالا این را به شکل خیلی گسترده تر و عمیق تر بازخوانی گذشته در یکی از گامهای تحول ذهنی، دوره ی تحول ذهنی که جناب مربی پیرحیاتی آموزش می دهند این کار انجام میشه که اگر دوست داشته باشید میتونید به اون دوره و به اون آموزش ها مراجعه کنید.
اما برای الان شما این بازخوانی بدون اینکه درگیراحساسات بشوید بدون اینکه بخواهید حال خودتان را خراب کنید خودتان را سرزنش کنید به عنوان اینکه یک خروجی بگیرید برای لحظه ی الان برای ادامه زندگی و یه بررسی بکنید که چه کاستیهایی داشتید چه نقاط قوتی داشتید چه طور میشه کاستیها را کمتر کرد چطور میشه نقاط قوت را تقویت کرد این میشه یک بازخوانی از گذشته و خروجی گرفتن برای ادامه ی زندگی.
در خصوص بازخوانی گذشته باز هم تاکید می کنم که اون شکل خیلی عمیقش دقیقش و با جزئیات فراوانی که داره و نکاتی که باید رعایت کرد را جناب پیرحیاتی در دوره ی تحول ذهنی آموزش میدهند ما اینجا در چهل میثاق زندگی ما و در این میثاق حضور و معبد شخصی هدفمان بازخوانی گذشته به اون شکل نیست اما برای اینکه حضور در لحظه ی حال را تجربه کنیم درواقع فقط این کلید را خدمت شما میدهم که ما گذشته را که بهش مراجعه میکنیم و آن را به زمان حال می آوریم چه شکوه گذشته چه درواقع ناکامی ها و شکست ها را هدف باید این باشه که خروجی بگیریم؛ خروجی بگیریم و آن را تبدیل به راهکاری بکنیم برای حرکت کردن.
اما آینده چطور زمانی که ما به آینده فکر میکنیم به رویاها فکر میکنیم به هدف هامون فکر می کنیم و آن را به زمان حال می آوریم در اون مورد چه اتفاقی باید بیفتد یا گاهی وقتها ما به آینده فکر میکنیم و مضطرب می شویم که چه اتفاقی خواهد افتاد خوب اول باید بدانیم که آینده را به طور دقیق هیچکس نمیدونه که چه اتفاقی خواهد افتاد اما ساختن آینده در آن بخشی که ما در آن سهیم هستیم بر عهده ی ماست یعنی درسته که ما نمیدونیم که در آینده دقیقاً و صد در صد چه اتفاقی خواهد افتاد آیا من کسب و کاری که شروع می کنم مثلاً فردا روز یک تصمیم سیاسی گرفته نمیشه که کلاَ موجب بشه من از این کسب و کار باز بمانم حتی اگر که من درواقع تمام ملزومات یک کسب و کار خوب و پر رونق را در این رعایت کرده باشم این را که ما نمیتوانیم تضمین بکنیم اما اگر به خاطر اتفاقاتی که ممکنه بیفته و به خاطر عدم قطعیت ذاتی آینده من اون سهم خودم را هم نپردازم و حرکتی نکنم اون وقت میشه در جا زدن و آینده من میشه ادامه دادن همین حالی که مدام با نگرانی و اضطراب داره سپری میشه.
پس اون بخش آینده را که عدم قطعیت در آن وجود دارد و ما نمی دانیم و در علم خداوند هست را به خداوند میسپاریم و اون بخشی که برعهده ی ما هستش تصویرسازی هدف گذاشتن رویا پردازی و آن را تبدیل به گامهای اجرایی کردن برای رسیدن به آن این بر عهده ی من است و این را انجام میدهم یعنی به آینده نگاه می کنم و میگویم که مثلاً در ۵ سال آینده در سه سال آینده من می خواهم در فلان نقطه باشم به این دستاوردها رسیده باشم و زمانی که خوب برای خودم حلاّجی کردم تصور کردم تجسم کردم تخیل کردم من متوجه شدم که دقیقاً چه چیزی می خواهم برمیگردم به عقب به قول جناب مربی مهندسی معکوس انجام می دهم میام به زمان حال و نگاه می کنم که چه قدم هایی باید انجام بشه و چه قدم هایی باید برداشته بشه من به این هدف برسم و شروع میکنم به برداشتن اون قدم ها و برداشتن اون قدم ها در اینجا اکنون در لحظه حال اتفاق می افتد پس چه شد دوستان؟
ما چیزی به نام گذشته و آینده نداریم زمان لحظه حال هست که از لحظهای به لحظه دیگر در جریانه..”هر نفس نو می شود دنیا و ما بی خبر از نو شدن اندر بقا” یعنی هر لحظه درواقع این زمان داره نو میشه جهان داره نو میشه یا این را مثل قلبی بدانیم که جهان هستی را که هر لحظه و در اون لحظه داره میتپه چیزی به نام گذشته و آینده وجود نداره به عنوان یک واقعیت سلب فیزیکی .
همه چیز الان و در لحظه حال هست و در لحظه حاله که ما می تونیم تغییر ایجاد بکنیم نه در گذشته و نه در آینده قدرت ما در لحظه حاله و برای حضور در لحظه ی حال داشته باشیم و نخ های گذشته و آینده ما را از حال منحرف نکند اگر به گذشته نگاه می کنیم و آن را مرور می کنیم هدف باید این باشه که ببینیم الان چه کار بهتری میتونیم انجام بدیم که روز بعدمون سال بعدمون دهه ی بعد زندگیمون دهه ی بعد بهتری باشه سال بهتری باشه روز بهتری باشه بتونیم قدم های بهتری برای ادامه ی مسیر برداریم این باید باشه هدف ما از مراجعه به گذشته و از مراجعه به آینده و فکر کردن به آن در لحظه ی حال هدف باید این باشه که بدونیم چه قدم هایی باید برداریم الان چه قدمی بردارم فردا چه قدمی بردارم و درنهایت فردا هم امروز خواهد شد به لحظه ی حال خواهد رسید پس در هر لحظه من باید بدونم که چه قدمی باید بردارم که برسم به اون چیزی که برای آینده برای فردا سال بعد پنج سال بعد و دهه ی آینده تصور کردم.
و اما برای اینکه این حضور در لحظه حال تبدیل بشه به سبک زندگی ما تبدیل بشه به جریان زندگی ما و ما مدام در حال حضور داشته باشیم از مفهومی می خوام صحبت بکنم با عنوان معبد شخصی، دوستان عزیز ما هر کدام باید عبادتگاهی برای خودمان داشته باشیم گوشه ی دنج و خلوتی داشته باشیم که در اونجا با خودمان خلوت بکنیم و از خود به خدا راهه مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبّه و زمانی که با خود خلوت می کنی درواقع با خدا تنهایی و هدف عبادت هم دقیقاً همینه. اگر برای عبادت آدابی تعیین شده خلوتی معین شده مکانی معین شده محرابی درواقع تعیین شده که شما در دین های مختلف هم که نگاه کنید به انحاء مختلف به اشکال مختلف یک همچنین آداب آیینی وجود دارد هدف همه ی اینها این بوده که آن عبادتگاه و آن خلوت شخصی حاصل بشه.
ما مخصوصاً در زندگی مدنی و مدنیت امروز در شهر نشینی امروز این خلوت را نداریم این عبادتگاه را نداریم حتی لحظه های فراغت ما عموما سپری میشه به اینکه شبکههای اجتماعی را بالا و پایین کنیم کانال های تلویزیونی را یا به صحبتهای بی حاصل مشغول بشویم صحبت هایی که کلام نیستند حرف اند میثاق کلام را هم به خاطر بیاوریم تفاوت بین حرف و کلام.
و اگر که ما آن خلوت شخصی آن عبادت گاه شخصی آن معبد شخصی را نداشته باشیم بین ما و دلمان فاصله می افتد بین ما و خودمان فاصله می افتد و این فاصله افتادن و این دوگانگی و این از خود بیگانگی و این از خود جدا شدن موجب میشه که ما به هر دستاوردی هم که در زندگی برسیم حالمان خوش نباشد چون بین خودمان به خودمان فاصله است چون نمیتوانیم خوشی دستاورد را کاملا لمس کنیم چون که از حضور غافل هستیم از خودمان غافل هستیم و خودمان را با دستاورد هامون داریم تعریف میکنیم.
اگر من مدرکی گرفتم خوشحالم اگر من در کسب و کارم به موفقیتی رسیدم خوشحالم و خودمان را آن مدرک آن موفقیت در کسب و کار موفقیت در ازدواج میبینیم و به محض اینکه هر کدام از این ها خللی درش ایجاد میشه یا اون خوشحالی اولیه فروکش میکنه دوباره حال ما بد میشه چون آن خود حقیقی را فراموش کردیم چون خلوت با خود را از یاد بردیم.
برای اینکه این معبد شخصی اتفاق بیفته و همیشه با ما باشه این نیازمند یک کار آیینی داره نیازمند است به یک کار آیینی ایجاد یک روتینی، روال، Ritual و بهترین کاری که میشه انجام داد این هستش که مخصوصاً در ابتدای صبح ما خلوتی با خودمان داشته باشیم عموماَ آدمها را که نگاه بکنیم ابتدای صبح که بیدار می شوند با زنگ ساعت معمولا با اضطراب عجله و هیجان خیلی تند و زود و سریع صبحانه ای می خورند نیمه نصفه و آماده می شوند که بروند به کارهایشان برسند با عجله هُل هُل لباس میپوشند دست و رویی میشورند حالا از ماشین خودشان استفاده میکنند یا وسایل حمل و نقل عمومی به هر ترتیبی وارد جریان زندگی روزمره می شوند که اون جریان ذاتاَ خودش آشوب آفرین هست تشتت آفرین هست پریشان کننده هستش شما در هر جغرافیایی هایی که باشید وارد زندگی بیرونی شهری که میشوید ناگزیر چیزهایی پیش می آید که ذهن شما را ممکنه که نا ناآرام بکنه و اگر شما قبلا یک دلارامی در ذهن خودتان در وجود خودتان ایجاد نکرده باشید این تشّتت و پریشانی که از جهان بیرون حاصل میشه بیشتر شما را ناآرام خواهد کرد و برعکس اگر دلارامی ایجاد شده باشه اون عبادت در خلوت شخصی و در معبد شخصی انجام شده باشه خیلی از این اتفاقات بیرونی شما رو نمیتونه تکون بده و برعکس شما اون ها رو تکان میدید یعنی بهجای اینکه بخواهید اتفاقات حال شما رو خراب بکنه شما اجازه نمیدید که اونها حال شما رو خراب بکنه و با آرامش و سکوت خودتان حتی می توانید تغییر در آن وضعیتهای آشفته ایجاد بکنید.
مثلاً فرض کنید شما مدیری هستید وارد محل کارتان می شوید منشی تان اطلاعاتی به شما میده قراری جلسه ی کاری یه کارمندتان میاد نکاتی بهتون میگه و همه ی این ها آشفتگی آور هست و اگر شما قبلا خلوت را در ذهن خودتان و در دل خودتان ایجاد نکرده باشید موجب خواهد شد که این اطلاعاتی که به شما می رسه و این آشفتگی هایی که میاد حتی موجب خواهد شد که تصمیمهای غلط و بدی بگیرید اگر آشفتگی ایجاد شده اگر مثلاً فرض کنید که یه اتفاقی در کسب و کار افتاده که اذیت کننده است آزار دهنده هستش اگر آشفتگی ذهنی و دلی وجود داشته باشه ممکنه که شما این وضعیت را بغرنج تر بکنید اگر گره ای افتاده این گره را کور بکنید در حالی که اگر آن خلوت شخصی و آن آرامش شخصی حاصل شده باشد شما با یک بینشی با یک دید بهتری نگاه می کنید به این وضعیت و بهجای اینکه این گره را کور کنید گره را باز می کنید بهجای اینکه وضعیت آشفته را آشفته تر کنید این را از آشفتگی در می آورید این میشه تفاوتی که در زندگی بیرونی هم ایجاد میشه و بهجای اینکه اون وضعیت شما را تکان بده شما آن وضعیت را تکان می دهید.
خیلی از افرادی که درواقع به یک بینش بالایی رسیدند اگر اتفاقی براشون بیفته و بگن خدا بد نده اینها می گویند که خدا بد نمیده و شما زمانی می توانی به این وضعیت برسی و از صمیم قلب بگی خدا که بد نمیده که قبلاً در معبد شخصی و در حضور شخصی خودت و در خلوت خودت با خودت و خدا به یک آرامشی رسیده باشی به یک حقیقتی رسیده باشی به یک بینشی رسیده باشی وگرنه این کلام را نمی توانی بگی حتی اگر از لقلقه ی زبان هم بگویی حرف خواهد بود اثری نخواهد داشت.
اما چه آدابی را در پیش بگیریم برای اینکه این خلوت شخصی این معبد شخصی اتفاق بیفته؟ من پیشنهاد می کنم به همه ی شما دوستان عزیز که اگر صبح ها زمانی بیدار میشوید که فرصت کمی دارید برای آماده شدن و بیرون رفتن از خانه زودتر بیدار بشوید که زمانی و فضایی برای خلوت شخصی خودتان داشته باشید و اگر این زودتر بیدار شدن نیازمند این هستش که شب زودتر بخوابید این کار را انجام بدید ولی این بسیار مهمه که ابتدای صبح خودتان را به شکل درستی آغاز بکنید و در زندگی همه ی انسانهای موفق هم که نگاه بکنید اینها معمولا انسان های سحرخیزی هستند و در صبح که بیدار میشوند در ابتدای صبح قبل از اینکه کار خودشان را بخواهند شروع کنند یک برنامههایی شخصی برای خودشان دارند.
در این برنامه شخصی در ابتدای صبح که میتونه از نیم ساعت تا یک ساعت کمتر یا بیشتر باشه این زمانش را شما می توانید تنظیم کنید میتوانید به شکل های مختلف این را برنامهریزی بکنید و بهترین حالت را به دست بیاورید برای خودتان اما پیشنهاد من این هستش که در این برنامه صبحگاهی حتماً خلوتی برای خودتان در نظر بگیرید و این خلوت با سکوت همراه باشد نه اینکه برید سراغ موبایل و قبل از اینکه این کار را انجام بدهید اصلاً سراغ موبایل نرید تلویزیون را روشن کنید و سعی کنید که درواقع صحبتی و کلامی با اعضای خانواده نداشته باشید سکوت بکنید جای خلوتی پیدا بکنید و چه بهتر که جای خاصی در خانه تان باشد گوشهای از خانه باشه روی مبلی اگر میشینید مثلاً این را مشخص کنید که هر روز همان جا باشید و این گوشه را بکنید معبد شخصی خودتان و در این خلوت و معبد شخصی ابتدا ذکر بگویید ذکر های مثبت ذکر هایی که من خودم را دوست دارم من دوست داشتنی هستم که در میثاق مربوط به دوست داشتن خود گفتیم این را پیشنهاد می کنم که حتما بگنجانید در گفتن این ذکر ها و ذکر های مثبت دیگر را هم می توانید بسته به سلیقه ی خودتان و نیاز خودتان بگنجانید این ذکرها هم میتونه ذکرهای مذهبی باشه که به اونها اعتقاد دارید و حال شما را خوش تر میکنه هم ذکر هایی باشه که کلام مثبتیه که حال شما رو خوب میکنه و ذهنتان را به سمت و سوهای مثبتی میبره.
این ذکرها را که گفتید میتونید اگر که درواقع جسمتان نیاز دارد که الان خوراکی بخورید، خوراکی بخورید صبحانه بخورید و صبحانه خوردن میتونه قبل از ذکر ها هم باشه من این چیزی که میگم ترتیب سلبی نیستش شما میتونید این ترتیبات را بسته به نیاز خودتان عوض بکنید و میتونید ترتیب های مختلف را امتحان بکنید تا ببینید کدام برای شما بهترین نتیجه را دارد ولی زمانی که به آن ترتیب بهینه برای خودتان رسیدید دیگر آن را رعایت کنید و سعی کنید به شکل عادت در بیارید و در این برنامه ی صبحگاهی پیشنهاد می کنم که حتما ۵ تا ۱۵ دقیقه سکوت کنید یعنی در آن سکوت فقط باشید هیچ کاری نکنید میتونید فقط نفس بکشید دم و بازدم به صدای تنفس خودتان گوش بدهید و به جریان افکارتان نگاه بکنید فقط نگاهشان بکنید درگیر آن افکار نشوید این ابتدا ممکنه کار سختی به نظر بیاد و مدام شما بخواهید از جاتون بلند بشوید یا با آن فکر ها درگیر بشوید ولی انجامش که بدهید و کم کم پیش بروید این برای شما تبدیل به یک حالت خوشایندی خواهد شد و اون ۵ دقیقه یا یک ربعی که این کار را انجام می دهید یه حس خیلی خوب و عمیقی به شما میده یه حس آرامش عمیقی به شما میده که حتی پس از این آرامش دیگه اون تمایل شما که بخواهید مثلاً درگیر آشفتگی هایی مثل پیام های موبایل یا خبرهای روز بشوید به شکل خیلی طبیعی کمتر میشه چون آرامش شما و درواقع نخ دل و ذهن شما به سمت و سوی دیگری رفته.
در این خلوت صبحگاهی و در این معبد شخصی پیشنهاد می کنم که حتما کلام های نورانی را بخوانید این میتونه شعرهای خوب باشه آیه های قرآن باشه میتونه دعا باشه ولی حتما کتاب یا کتابهایی دم دست داشته باشید که بتونید در اون خلوت صبحگاهی از اون لقمههای نور بخورید این خلوت صبحگاهی را پیشنهاد می کنم که خیلی به مطالعه ی عمیق یا مثلاً درواقع مطالعه کاری اختصاص ندهید اون میتونه در ادامه اتفاق بیفته ولی به منظور حضور در معبد شخصی من پیشنهاد می کنم که لقمه های کوتاه از کلمات نورانی را استفاده بکنید.
hjiیعنی همانطور که صبحانه می خورید و جان شما قوت میگیره جسم شما قوت میگیره لقمه های نور هم بخورید تا روح شما روان شما و جان شما قوت بگیره غزل های حافظ غزل های مولانا مثنوی کلام های خوب همانطور که خدمتتون گفتم دعا آیه های قرآن همه ی اینها میتونه درواقع اون لقمه های نور باشه و میتونه هر روز درواقع ترکیبی متنوع از همه ی اینها باشه یه روز مثلاً تکه هایی از مقالات شمس را بخوانید روز دیگر قرآن بخوانید روز بعد دعایی بخوانید یا مثنوی بخوانید یا میتونه به شکل یک ترتیب پیوسته ای باشه مثلاً در این خلوت شخصی روزی یک صفحه قرآن بخوانید یا مثلاً یک صفحه مثنوی بخوانید این را می توانید بسته به سلیقه ی خودتان و اون حسی که میگیرید این را تعیین بکنید.
و پیشنهاد می کنم بعد از اینکه این آرامش را در وجود خودتان برقرار کردید حتما برید بیرون و ۱۰ دقیقه ۲۰ دقیقه کمتر یا بیشتر قدم بزنید یک مسیری را برید و برگردید مجدد به خانه و در این قدم زدن و در این پیاده روی هیچ عجله و اضطرابی نداشته باشید و جریان فکرتان را رها کنید به مسائل روز به دغدغه ها به گذشته و آینده فکر نکنید در جریان زندگی باشید با جریان زندگی باشید و درختها را نگاه بکنید آسمان ابر آدمها پرنده ها و به عنوان یک ناظر به عنوان یک شاهد اینها را نگاه بکنید سعی کنید دل به دل زندگی بدهید اگر جایی مثلاً درختی میبینید لحظهای بایستید و تماشایش کنید دستی به تنه ی آن درخت بکشید اگر گلی می بینید بایستید و نگاهش بکنید تحسینش بکنید بو بکنید گل را یعنی دقیقاً زندگی را نظاره بکنید ما عموماَ زندگی را نظاره نمی کنیم و از آن عبور میکنیم و این جوریه که زندگی نمیکنیم اینجوریه که زندگی از ما میگذره و ما در زندگی حضور نداریم.
پس یک فرصتی را هم اختصاص بدهید برای قدم زدن و این نه تنها جسم شما را به تحرک وا میداره و در خوردن هوای بیرون به صورت شما، شما را شاداب تر و سرحال تر میکنه بلکه این تامّل و تأنی در پیاده روی باعث میشه که بیشتر در جریان زندگی حضور داشته باشید و زمانی که به منزل برمی گردید دیگه آماده هستید که آماده بشوید و کار روزانه ی خودتان را آغاز بکنید به محل کارتان بروید اگر در خانه کار میکنید کارهای درواقع خانه را آماده می کنید اگر نیاز هست ایمیلی پاسخ بدهید و به هر حال اون برنامه کاری را که دارید می توانید در ادامه درواقع انجام بدهید و کاملا متوجه تغییر حال خودتان خواهید شد که با یک آرامشی دارید زندگی را تجربه می کنید با یک آرامشی دارید وارد زندگی میشوید.
احساس میکنید یک جایی در درون شما لنگر عمقی ایجاد شده و این لنگر چنان به عمق دریا رفته به عمق وجودتان رفته که اون موجهای سطحی نمیتونه شما را متلاطم بکنه و زمانی که این را تکرار کنید در روزهای متمادی و تبدیل به سبک زندگی شما بشه این آرامش در زندگی شما ساری و جاری خواهد شد.
سر نهایی این معبد شخصی و این حضور چه خواهد شد؟ این خواهد شد که شما در هر وضعیتی در هر حالتی احساس کنید که در معبد شخصی خودتان حضور دارد یعنی آن کار بیرونی که انجام می دهید کار آیین مانندی که انجام می دهید گوشه ی خلوتی که پیدا می کنید در جای خاصی در ساعت خاصی این کارها را انجام می دهید و این کار را تکرار می کنید و تبدیل به آداب و سبک زندگی شما میشه ممکنه مثلاً زمانی در زندگی شما اتفاق بیفتد که این کار را برای مدتی نتوانید انجام بدهید متوجه میشید که اون آرامشی که داشتید اون معبدی که داشتید دیگه منحصر به اونجا و منحصر به اون فضا و منحصر به اون زمان نبوده در شما حضور داره معبدی که جلوه ی بیرونی داشته معبد شخصی که جلوه ی بیرونی داشته در گوشهای از خانه کنج خلوتی بوده دیگه با شما و در درون شما هست هرجا که بروید با شما هست فقط منحصر به ساعت خاصی از روز نیست در تمام روز با شما هست هر جا که باشید در مجلس عروسی هم که باشید احساس میکنید که انگار این جا در آن مهراب عبادت خودتان حضور دارید و آنجا درک میکنه انسان این کلام باباطاهر را که: “خوشا آنان که دائم در نمازند” یعنی همواره در محراب عبادت حضور دارند همواره حضور را دارند تجربه میکنند دیگر لحظه ای از آن حضور غافل نیستند در اتوبوس هستند در مترو در خیابان در محل کار در مسافرت هر جایی که هستند این معبد شخصی با آنها هست در آنها هست و آنها در او هستند.
و همچنان پیشنهاد می کنم با توجه به این که ذهن ما نخ اش به سمت و سوهای زیادی میتونه کشیده بشه و اگر ما آن آداب بیرونی را انجام ندهیم ممکنه که درواقع زنگار مجدد بر دل ما بشینه و پرده های غفلت بیاد و موجب غفلت ما بشه اون کار آدابی و آیینی را مرتب انجام بدید چرا در دین های مختلف در مذاهب مختلف به اشکال مختلف از دین داران خواسته شده آداب و آیینی انجام بدهند نماز بخوانند عبادت بکنند برای اینکه این حضور به واسطه ی این کارهای آیینی که داره انجام میشه همیشه برقرار باشه اگر بانگ اذان میاد اگر نماز خوانده میشه این بهانه ای هستش برای ورود به آن معبد شخصی برای ورود به حریم حرم دل و برای همینه که گفته شده نماز بدون حضور قلب قبول نیست یعنی شما نماز را که می خوانید بهانه ای هستش و دری هست برای ورود به حرم دل اما اگر که آن حضور اتفاق نمی افته ما باید به این کار آیینی ادامه بدهیم و طلب کنیم و آن درواقع عامل هایی که موجب غفلت ما میشه را دور بکنیم تا حضور اتفاق بیفته.
این که در نماز گفته میشه توجه کنید به آن کلامی که می گویید آشفتگی ها را از خودتان دور بکنید و خود آن نماز درواقع حالتی دارد فردی که سر سجاده ی نماز هست بر سر جانماز هست دیگران مزاحمش نمیشوند اگر تلفن هم با آنها کار دارد می گویند فلانی نماز هست چون اون حالت موجب میشه که ما از یکسری درواقع چیزهایی که ذهن ما را به غفلت میبره و آشفته میکنه و از حضور باز میداره از این ها دور بمونیم اینها مزاحم ما نشه.
پس اون کار آیینی بیرونی که انجام می دهیم و من پیشنهاد می کنم در کنار هر دین و آیینی که بهش اعتقاد دارید و اعمال شریعت آن دین را انجام میدهید اون کار صبحگاهی و اون حضور در معبد شخصی را به شکلی که گفتم هم انجام بدید و ترکیب اینها و ادامه دادن اینها موجب میشه که این حضور قلب این حضور در لحظه این حضور در حال دائمی بشه ذکر ما دائمی بشه منحصر به نماز نباشه منحصر به اون معبد شخصی نباشه و وجود ما بشه ذکر کار هم که می کنیم وجود ما بشه ذکر وجود ما بشه حضور و دقیقاً بشویم مصداق این شعر که “خوشا آنان دائم در نمازند”
به امید اینکه هر کدام از ما آن معبد شخصی خودمان را پیدا کنیم حضور در آن داشته باشیم و این حضور را دائمی بکنیم ساری و جاری بکنیم در تمام لحظه های زندگیمون و در تمام لحظه های زندگیمون در خودمان حضور داشته باشیم این حضور را تجربه کنیم به طور کامل.
خیلی متشکرم از شما دوستان عزیز که به این میثاق؛ میثاق ششم از چهل میثاق زندگی با عنوان حضور یا معبد شخصی گوش کردید، حال دلتون همیشه خوب علیاکبر قزوینی هستم.
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
بعد از شنیدن/خواندن این مطلب چه کار کنم؟
به آموزشهای جلسه هفتم دوره غیرحضوری ۴۰ میثاق زندگی مراجعه کنید (اینجا را کلیک کنید.)
عنوان جلسه هفتم: جنگجو باش!
[av_hr class=’default’ height=’۵۰’ shadow=’no-shadow’ position=’center’ custom_border=’av-border-thin’ custom_width=’۵۰px’ custom_border_color=” custom_margin_top=’۳۰px’ custom_margin_bottom=’۳۰px’ icon_select=’yes’ custom_icon_color=” icon=’ue808′ font=’entypo-fontello’ av_uid=’av-uncd’ custom_class=” admin_preview_bg=”]
درباره علی اکبر قزوینی
نویسنده و مدرس و کوچ زندگی است. وی در آموزشهای خود جدیدترین یافتههای روز را با تجربیات شخصی و فرهنگ غنی ایران ترکیب میکند که حاصل آن نوشتههایی خواندنی و تحولی عمیق در شاگردان وی است. علیاکبر قزوینی چند سالی ساکن کانادا بوده و اقامت آن کشور را دارد. وی هماکنون در ایران زندگی میکند.
نوشته های بیشتر از علی اکبر قزوینی
دیدگاهتان را بنویسید
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید