انشا چرا دروغ می گوییم
اگر به دنبال نوشتن انشا با عنوان دروغ هستید برای شما سه مدل انشا آماده کرده ایم، با ما همراه باشید با انشا چرا دروغ می گوییم
موضوع انشا: چرا دروغ می گوییم؟
«بعضی از آدم ها گاهی وقت ها مجبورند دروغ بگویند مثل ما که گاهی به دوستانمان دروغ می گوییم تا با ما قهر نکنند یا مثل من که مجبورم گاهی به پدر و مادرم دروغ بگویم تا کتک نخورم. ما آدم ها چند مدل دروغ می گوییم.
بعضی وقت ها دروغ می گوییم تا بقیه را خوشحال کنیم. مثلا من یک بار به مادرم گفتم این جایزه را از مدرسه گرفتم ولی آن را از دوستم برای تولدم گرفته بودم در واقع من این دروغ را گفتم تا مادرم خوشحال باشد.
بعضی وقت ها هم ما دروغ می گوییم که دعوایمان نکنند یا کتکمان نزنند مثلا یک روز مادرم به من گفت به گوشی اش دست نزنم تا او برود بیرون و برگردد ولی من به حرفش گوش ندادم و گوشی اش را برداشتم و بسته ی اینترنت او را تمام کردم.
وقتی مادرم برگشت و دید که بسته اش تمام شده از من پرسید که تو به گوشی من دست زدی؟ و من برای اینکه دعوایم نکند دروغ گفتم.
دروغ گفتن کار خیلی بدی است و دروغگو دشمن خداست و من میخواهم که دیگر دروغ نگویم.
بچه ای که دروغ می گوید خود را از چشم همه می اندازد و دیگر کسی او را دوست ندارد. وقتی دروغ می گوییم کسی به حرف های ما اعتماد نمی کند و حتی اگر حرف راست را هم بزنیم بازهم باور نمی کنند.»
موضوع انشا: چه کار کنیم تا درغگو نباشیم؟
«من فکر می کنم تمام بچه هایی که دروغ می گویند از ترس این کار را می کنند. یعنی به خاطر کاری که کردند و یا کاری که نکردند از پدر و مادر خود می ترسند.
من زمانی به پدر و مادرم دروغ می گویم که می دانم قرار است من را دعوا کنند و مورد پرسش و پاسخ قرار دهند.
من اگر بخواهم با دوستانم بیرون بروم و پدر و مادرم این اجازه را به من ندهند به آن ها می گویم می خواهیم ریاضی تمرین کنیم یا کلاس اضافه داریم.
من فکر می کنم اگر پدر و مادرها کمتر بچه های خود را دعوا کنند و بیشتر آن ها را درک کنند بچه ها هم کمتر دروغ می گویند.
بعضی وقت ها پدرم از من می خواهد دروغ بگویم مثلا وقتی همسایه مان با او کار دارد به من می گوید که به همسایه مان دروغ بگویم و وانمود کنم که پدرم در خانه نیست.
من تا مدت ها نمی دانستم که این کار درست است یا غلط ولی از وقتی که فهمیدم از پدرم خواستم که دیگر من را مجبور به دروغ گفتن نکند.
ما باید کمتر دروغ بگوییم و همیشه راستگو باشیم. باید اول دروغ هایمان را کم کنیم و بعد دیگر دروغ نگوییم.
اینطوری می شود دروغ گفتن را ترک کرد.
من زمانی که دوستم دروغ می گوید به او تذکر می دهم و فکر می کنم که اگر او هم همین کار را بکند خیلی خوب باشد و دیگر هیچکدام مان دروغ نگوییم.»
موضوع انشا: یک قصه در مورد دروغ گفتن بنویسید
«من هیچ وقت دروغ نمی گویم چون می دانم با این کار مادر و پدرم را ناراحت می کنم.
من سعی میکنم قدر زحمت هایی که خانواده ام می کشد را بدانم و با درس خواندن و فرزند خوب بودن آن ها را خوشحال کنم.
مادر من هرشب قبل از خواب برای من قصه های مختلفی تعریف می کند: مثل قصه علی کوچولو که با خانواده اش به دیدن مادر بزرگش رفتند. مادربزرگ علی کوچولو یک تیرکمون به او داد تا با آن بازی کند اما وسط بازی یکی از تیرهایش به اردک خوشگلی که مادربزرگ آن را خیلی دوست داشت خورد و آن اردک مرد.
علی کوچولو خیلی ترسید و اردک را جایی قایم کرد. وقتی خواست دوباره بازی کند فهمید که خواهرش او را دیده است.
فردا ظهرش مادربزرگ از سارا خواست که برای سفره ناهار به او کمک کند ولی سارا گفت: مادر بزرگ علی به جای من به شما کمک می کند و بعد هم به علی گفت اگر جای او کار نکند ماجرای اردک را برای مادربزرگ تعریف می کند.
چند روز به همین شکل گذشت تا اینکه علی کوچولو خسته شد و تصمیم گرفت حقیقت را به مادربزرگش بگوید.
وقتی برای مادر بزرگش تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده مادر بزرگ او را بغل کرد و گفت عزیزم من اون روز پشت پنجره بودم و دیدم که تو از قصد این کار و نکردی به همین خاطر بخشیدمت اما منتظر بودم زودتر حقیقت را به من بگویی و اجازه ندهی خواهرت به خاطر یک اشتباه به تو زور بگوید.
مادر من وقتی این داستان و تعریف کرد به من گفت حتی اگر میدانم کار اشتباهی کردم نباید بترسم و به او حقیقت را بگویم.
به خاطر همین من هم همیشه راستش را به او می گویم و مادرم هم من را دعوا نمی کند.»
درباره فاطمه زاهد
فاطمه زاهد فارغ التحصیل رشته علوم ارتباطات (روزنامه نگاری) است. او تاکنون در چند خبرگزاری به عنوان خبرنگار در حوزه های فرهنگ و هنر و و سرویس سیاسی فعالیت کرده است. فاطمه زاهد خبرنگار آزاد است و تاکنون معرفی چند کتاب نوشته است.
نوشته های بیشتر از فاطمه زاهد
دیدگاهتان را بنویسید
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید