تعهدات احساسی: گره ای که کور شده
همه ما احساس عشق، دوستی، تحقیر یا حتی نفرت در مورد بعضی افراد در زندگیمان داریم.
این احساسات به تمایل ما به مصالحه با بیطرف بودن دارد. ما نمیخواهیم مریضی کسانی که دوستشان داریم را ببینیم و نمیخواهیم چیزی خوب از کسانی که متنفریم ببینیم. مسئله پیچیده تر این است که بیشتر ما دوست نداریم عوض شویم. برای راحتی و امنیت خودمان، ما تعهدات احساسی نداریم-به خودمان-تا چیزها را همانطور که هستند نگه داریم.
همان احساسات درونی که ما را به به سمت وضع موجود میکشاند ما را از بیطرفی وقتی که تصمیم میگیریم تغییرش دهیم منحرف میکند.
وقتی که تعهدات احساسیتان به چیز خاصی بروز داد، خیلی سخت خواهد بود که بی طرفیتان را حفظ کنید. قدرت برتر تعهدات احساسی تمایل به رفتار غیرمنطقی است.
به همین دلیل است که مشاورها معمولا مقابل صمیمیت های جنس مخالف اند تا احترام های مقابل، اعتماد یا روابط دوستانه مثبت. وقتی که با یک فرد جنس مخالف قدرتمند و لذت بخش رابطه برقرار میکنیم، ما تمایل داریم حتی کمترین عیب ها را تا فروکش کردن احساس و علاقمان نادیده میگیریم. و بعد ما به خوبی در مسیر فاجعه احساسی قرار میگیریم.
شما همیشه نمیتوانید از گرفتن تصمیم دوری کنید وقتی آسیب احساسی دیده اید. اما اگر از دام ها اطلاع داشته باشید، شما میتوانید از بعضی از آنها جاخالی بدهید.
برای شروع، سعی کنید از شرایطی که در آن مجبورید جواب های خاص بدهید دوری کنید. در آن مواقع، بیطرفیتان را از دست میدهید. در اوایل ممکن است تصمیم های درست نگیرید. سپس نسبت به اعتراف به اشتباهاتتان حتی وقتی بعدا آشکار میشود بی میلید.
اگر با دختر دوستتان برای شغل مصاحبه کنید، ممکن است نقص های اساسی او را نادیده بگیرید. چون نمیخواهید به دوستتان بگویید که دخترش صلاحیت ندارد.
اگر همسایتان را به عنوان حسابدارتان استخدام کنید، یا دوست گلفتان را به عنوان وکیلتان، شما عملکرد غیرقابل قبولشان را به خاطر رابطه دوستیتان نادیده میگیرید.
هروقت که دنیاهایتان به هم برخورد کرد، شما تعهدات احساسی را از یکی به دیگری میبرید. اگر کار را با خوشی ترکیب کنید، نتیجه ممکن است از حالت خوبش خارج شود، اما بیشتر دوست دارید تا همه را خوشحال نگه دارید و از مواجهه با افراد بد دوری کنید.
روش رایج دیگر که ما تعهدات احساسی میسازیم تشخیص در دستورالعمل معمول هیئت منصفه است. در ابتدای مشورتشان، اعضای هیئت منصفه میگویند که احساساتشان را اعلام نمیکنند تا آنها با هم گفتگو کنند. وقتی که مردم در یک نظر خاص متفق شدند، آن ها تمایلی به تغییر ندارند.
غرور، لج یا ترس از اعتراف به اشتباهای که کردیم ما را وارد این راه میکند. اگر هدفتان این است که بی طرف باشید وقتی که بقیه افراد را قضاوت میکنید، خودتان را با اعلام کردن احساساتتان راجع به کسی به دوستتان، خانواده یا همکارتان قبل از اینکه وقت داشته دارید که اطلاعات مربوط را جمع کنید و خوب درباره آن فکر کنید اذیت نکنید.
اگر نمیتوانید کسی را که نسبت به آن تعهد احساسی دارید ارزیابی کنید. حداقل آگاهی داشته باشید که بی طرفیتان احتمالا ضعیف است. از احساساتتان آگاه باشید و با هوشیاری تکنیک های خواندن افراد را که در فصل های دنبال شده آمده به کار بگیرید. و تا حد ممکن تلاش و وقت بیشتری قبل از گرفتن هر نتیجه گیری ای بگذارید.
در نظر بگیرید اگر به دوستی که بی طرف است احترام و اعتماد بیشتری کنید می توانید بصیرت بیشتری داشته باشید. حامی شیطان (نام فیلم) بازی کنید بوسیله پرسیدن از خودتان که چگونه میتوانید فردی را قضاوت کنید اگر به شرایط نزدیک نباشید. اگر حتی نمیتوانید تاثیر تعهدات احساسی را در خودتان از بین ببرید، شما میتوانید با استفاده از یکی یا بیشتر از این تکنیک ها آن را کم کنید.
اگر گرسنه اید خرید نکنید
مذاکره کنندگان میگویند: “کسی که میخواهد بیشترین معامله را کند بدترین آن گیرش می آید” این قانون در مورد روابط نیز صادق است: یک فرد با بیشترین نیاز بیشتر با خانم یا آقای اشتباهی رابطه برقرار میکند. فقط بعد از اینکه سلسله اشتباهاتش را احساس کرد تشخیص خواهد داد که چه چیزی بود-مصالحه
ما اول به عنوان کودک یاد گرفتیم که توافق کنیم، وقتی قربانی یک لذت فوری فریبانه شدیم. ما یک دوچرخه با یک خراش روی سپر را به منتظر ماندن با یک جایگزین سالم ترجیح خواهیم داد چون ما از این میترسیم که بابا ممکن است نظرش را عوض کند اگر سریع عمل نکنیم. در نوجوانی، ممکن است اولین درخواست قرار از طرف یک بزرگتر را قبول کنیم چون نگران این هستیم که شاید فرد دیگری درخواست ندهد.
در بزرگسالی، ما به تصمیم های بدمان در مورد مردم خارج از نیازمندی ادامه میدهیم. آشناترین مثال برای این، فاجعه ناگریز “عقب نشینی رابطه ها” است. اما نیازمندی کارفرمایی که شرایط دشواری برای کمبود نیرو دارد را تحریک میکند که اولین درخواست کننده قابل قبول را استخدام کند، و خودش را گول میزند که دو ماه جلو افتاده یا والدینی که مراقبت کودک غیر معمولی خود را به از دست دادن یک روز دیگر کاری ترجیح میدهند.
مادرم همیشه میگفت: “وقتی گرسنه ای خرید نکن” نصیحت خوبی بود. وقتی گرسنه اید، همه چیز وسوسه انگیز است و چیزهایی را به خانه می آورید که نیاز واقعا ندارید، به علاوه چیزهایی که ممکن است برای شما بد باشد. کلید به اندازه ای آرام هست که شما لیست خرید خود را بنویسید حتی در آن بین میتوانید یک اسنک بخورید.
فقط به قانون علاقه غیر قابل کنترل خود اجازه ندهید هر چه برای شام یا همسرتان خرید می کنید.
یک بحران که سراسر کشور را فراگرفته نتیجه افزایش دو درآمدزا در خانوارها که برای درآمد روزانه تلاش میکنند. پیدا کردن مراقبت روزانه خوب سخت است و معمولا نگه داشتن آن نیز سخت است. وقتی پرستار بدون اطلاع کارفرما میرود، آن ها سریعا به دنبال جایگزین میگردند. خیلی سخت است که شرایط استرسی تری را تصور کرد: شما به یک فرد خاص برای برای نگهداری کودکتان میگردید و تا وقتی فرد مورد نظر را پیدا نکنید نمیتوانید سرکار بروید، که زندگیتان را به خطر می اندازید. انتخاب یک پرستار بچه بلند مدت در این موقعیت یک ایده بد است. خودتان را گول نزنید که در این شرایط میتوانید بی طرف باشید.
هر وقت احساس کردید که رفتار متفاوتی نسبت به رفتار قبلی نشان میدهید، شما خارج از نیازمندی رفتار میکنید و قطعا نمیتوانید مردم را بخوانید. روش های رفتاری جایگزین را متوقف کرده و در نظر بگیرید قبل از اینکه به جلو حرکت کنید. معمولا برای شروع بهترین راه موقتی پیدا میشود و بعدا یک راه حل دائمی در نظر بگیرید. والدین فورا به دنبال یک فرد برای نگهداری بچه میگردند آنها در تلاش برای متقاعد کردن دوستان یا اعضای خانواده برای یک یا دو هفته هستند. که برایشان وقت بخرد که یک کمک دائمی پیدا کند. اگر بتوانند اینکار را بکنند، میتوانند یک پرستار بچه حرفه ای برای مدت طولانی استخدام کنند. راه حل های موقتی ممکن است در زمان کوتاه گران یا نامناسب باشد، اما آن زمان موردنیاز برای یک تصمیم عاقلانه برای طولانی مدت را میدهد.
ترس: بزرگترین انگیزه
بیشتر روانشناسان بزرگترین انگیزه را ترسمان میدانند-ترسی که نشات گرفته از تمایلات ذاتی ما به دوری از شکست، درد و مرگ است. با یک احساسات قوی در کار، مقداری عجیب است که معمولا بیطرفی کنار میرود.
این خیلی سخت است که تاثیر زیاد ترس را بر تواناییمان در خواندن مردم را نادیده بگیریم. و غیر ممکن است که ترس را به طور کلی حذف کنیم. ما میترسیم که رابطمان را تمام کنیم زیرا میترسیم شخص بهتری را پیدا نکنیم. ما میترسیم که از شغلمان بیرون بیاییم: اگر این بهترین پیشنهادی باشد که داریم چه؟ ما ممکن است حتی از تربیت کودکمان اجتناب کنیم چون میترسیم شاید از ما دوری کنند.
هیچ داروی جادویی برای از بین بردن ترسمان و پاک کردن دیدمان زمانی که مردم را ارزیابی میکنیم وجود ندارد. نظر ما همیشه به نوعی ناگهانی بخاطر تمایل ما به دوری از درد تغییر میکند، ما میتوانیم از ترس بعنوان یک نقطه قوت استفاده کنیم.
برای رساندن سریعتر منظور، مهمتر و سختتر از تصمیم گرفتن، بیطرف ماندن است. ترس یک دلیل بزرگ است ترسی که میتواند فلج مغزی را توسعه دهد وقتی که یک معمله بزرگ براساس یک تصمیم شکل میگیرد. برای مثال، فرض کنید شما یک شغل بدرد نخور دارید. بعد از گذشت سال ها، شما حس بدی نسبت به روزهایی که دارند میگذرند و گذشتند دارید.
شاید احساس میکنید که رییستان باید بهتر از این با شما برخورد میکرد. شما تلاش میکرده اید که آن چیزی که او راجع به شما فکر میکرد یا دلیلی که دنبالش میگشت تا شما را اخراج کند را ارزیابی کنید.
مهم نیست چقدر سخت بوده که تلاش کنید بیطرف باشید، شما نمیتوانید کمک کنید زیرا تحت تاثیر ترستان هستید.
برای خنثی کردن ترس و بیطرف شدن، باید ۲ لیست تهیه کنید: یکی از آنها تجربه های دردناکی است که ممکن است اگر در شغلتان بمانید داشته باشید. تجربه دردناک دیگر آن است که اگر انتخاب کنید که شغلتان را ترک کنید از آن رنج میبرید.
لیست اول ممکن است شما استرس وارد شده باشد از تحقیر یا مسخره شدن از جانب رییستان باشد، عدم ترفیع یا پیشرفت و وحشتناک تر از همه اخراج شدن
لیست دوم ممکن است شامل بدست آوردن شغل بدتر دیگری باشد، از دست دادن رتبه بالا میتواند شما را در شغل جدید آسیب پذیر کند.
پیدا نکردن شغل جدید و از دست دادن موقعیت جدید هم باعث شکست میشود.
با ساختن این لیست ها شما باعث میشود شما کنترل ترس را درخود شروع کنید. حداقل الان میدانید از چه چیزی میترسید. اگر دسته ای از ترسها کاملا غلط باشد، در بیشتر موارد شما گزینه کم دردتر را انتخاب خواهید کرد. اما اگر هر دو ریسک خطر یکی دارند، شما بایدحداقل بتوانید ترس عمومی تان را کنار بگذارید و روی جمع آوری اطلاعات خاص که بی طرف بودن نگرانیان را ارزیابی میکند تمرکز کنید.
بهترین صلاح علیه ترس، دانش است. وقتی از ترس هایتان لیست تهیه میکنید، بصیرت بدست میاورید، شما میتوانید بروید و اطلاعات بی طرفانه بیشتری راجع به مردمی که در نهایت در تصمیماتتان تاثیر میگذارند جمع کنید.
اگر شما با دقت به رییستان که به شما و دیگران مربوط میشود نگاه کنید، شاید بفهمید که او بی پرده از همه انتقاد میکند، یا شاید بفهمید که با همه خوب است و فقط با شما بد رفتار میکند. با مشاهداتی شبیه این، شما در نهایت به درستی خواهید توانست قصد رییستان را بفهمید و با اطمینان رفتارهایش را پیش بینی کنید و بهترین نقشه را برای حرکت انتخاب کنید.
این دقیقا همان روند کمکی است که من برای انتخاب هیئت منصفه پیدا کردم. مکررا باید تصمیم بگیریم که اگر باید عضو هیئت منصفه شماره یک را نگه داریم عذر عضو هیئت منصفه شماره ۲ را بخواهیم.
هرکدام از آن ها ممکن است ترکیب متفاوتی از پتانسیل های مفید و خطرناک را بدهد.
احتمالش بیشتر است که عضو هیئت منصفه شماره یک در بحران مورد پیگرد قانونی قرار بگیرد، و بنابراین بیشتر احتمال دارد که از بی گناهی اش دفاع کند، اما او راه سختی تا حکم اعدام دارد، پس او احتمالا به دفاع فکر میکند اگر راه متقاعد کننده ای وجود داشته باشد. عضو هیئت منصفه شماره ۲، از طرف دیگر، ممکن است به نظر برسد مورد پیگرد قانونی را قبول کند و وکیل مدافع را متقاعد کند، اما کمتر احتمال دارد که حکم اعدام را تحمیل کند.
هر دو گزینه ریسک دارد و بنابراین صعود جای خودش را به ترس میدهد. بعد از اینکه محاکمه تمام شد، من نمیخواهم به این فکر کنم که موکل من آزاد بود اگر هیئت منصفه شما را انتخاب میکردم، یا حتی بدتر، زنده بود اگر هیئت منصفه شماره دو را انتخاب میکردم.
تنها راهی که من میتوانم شب ها بخوابم دانستن این است که من بهترین انتخاب را کردم، بیطرفانه ترین، منطقی ترین تصمیم ممکن.
از نظر روانی من از شنیدن عواقب خاص هر تصمیمی که گرفتم میترسم، من خودم را مجبور میکنم که روی آنها تمرکز کنم، این فرم سوالات به من در مقابل هیئت منصفه کمک میکند که دید آن ها را درباره مسائلی که من را به دردسر می اندازد را بدست بیاورم. سپس من راجع به مشاهداتم و خطرهای مرتبط با انتخاب هر هیئت منصفه و مدعی علیه و وکیلش بحث میکنم.در نهایت ،این وکلا و مدعی علیه ها هستند که باید انتخاب کنند اگر در خطر احتمالی اعدام هستند با شانس بهتری برای تبرِئه رای را عوض کنند-اما این وظیفه من است که به اندازه کافی روند را بی طرف کنم.شما میتوانید از همین روند برای گرفتن تصمیم های بهتر در زندگیتان استفاده کنید.
دفاع: سریعترین راه برای بستن ذهن
هیچ کس دوست ندارد مورد حمله یا مورد انتقاد شدید قرار بگیرد. ما اغلب مثل دفاع از قلعه محاصره شده واکنش نشان می دهیم. ما عصبانی میشویم و گوش نمیدهیم. بی طرفیمان را همراه با داوری خوبمان از دست میدهیم.
من یک مثال بارز از این به یاد دارم از یک محاکمه چند سال پیش که بحث سر بخش بزرگی از یک مالکیت مشترک بود. مدعی علیه، توسعه دهنده موفق اموال مشترک، از وکیلی که مسئول سرمایه گذاری بود که او را مورد شکایت قرارداد، متنفر شد. وکیل سرمایه گذار سریع فهمید که چگونه مدعی علیه را عصبانی کند و مدعی علیه خصومت و بحث با او پیدا کرد.
او حتی جزئی از آن را واگذار نکرد، نکته آشکار از این مرد تنفرش بود. به این سوال ساده “آیا این درست است که شما به موکل من گفتید که اجازه ساخت زمین گلف در ملک را دارید؟” او سریع و عصبانی جواب داد: “من به او هیچ چیز نگفتم،من فقط برایش نامه زدم” وقتی وکیل ادامه داد: “خب، وقتی برایش نوشتید، این را در نامه هایتان نیاوردید؟ “مدعی علیه سرگردان پاسخ داد” شما به من گفتید، کپی همه نامه هایم را دارید “بعد از چند لحظه، هیئت منصفه آماده بود مرد را خفه کند. و وقتی محاکمه تمام شد، آن ها با رای شان اینکار را کردند.
سخت است که در موقعیت های عادی چشم و گوشتان را ببندید، سخت تر میشود وقتی که مورد حمله قرار میگیرید
اما این دقیقا وقتی است که نیاز دارید با ذکاوت تر و بی طرف تر باشید. اگر رییستان یا بهترین مشتریتان از عملکردتان انتقاد کنند، شما باید گوش کنید و یاد بگیرید اگر میخواهید شغلتان یا کلید حسابتان را نگه دارید. آخرین کاری که باید انجام دهید این است که منتقدان را اشتباه بخوانید چون شما دارید صرفا روی این تمرکز میکنید که چگونه از خودتان دفاع کنید. اگر همسرتان تلاش میکند که به شما توضیح دهد چرا از ازدواجتان ناراحت است، به دقت تماشا کنید و گوش کنید، کنار نکشید و دفاع با یک سخنرانی خشمگین نکنید، حداقل، اگر ازدواجتان برایتان مهم است.
به یاد داشته باشید، همیشه زمان یا جایی برای شما برای واکنش نشان دادن هست و واکنشتان خیلی تاثیر گذارتر خواهد بود اگر قشنگ فکر کنید که چه واکنشی میخواهید نشان دهید. بهترین راه برای فهمیدن این است که دفاع نکنید و چشم و گوشتان را برای فکر کردن باز کنید.
آن ها میگویند: “موفقیت بهترین انتقام است” و بهترین راه برای موفقیت در رابطه درست فکر کردن است سپس شما میتوانید بقیه را تاثیرگذار بخوانید. همانطور که ما به شاهدان میگوییم قبل از انکه توسط وکیل مقابل بازجویی شوند: “فقط به دقت به سوالات گوش کنید و بهترین جواب را به آنها بدهید، بحث نکنید. شما برای توضیح داستان خودتان شانس دارید “نصیحت خوبی است، در دادگاه و خارج از آن. با خراش شروع کنید.
قدم بعدی برای آمادگی خواندن پاک کردن ذهنتان از کلیشه ها و حالت های دیگر تنبلی است که اغلب جای واکنش با دقت را میگیرد، است. شما هیچ وقت نمیتوانید یک حمام آب گرم بگیرید اگر نصف وان با آب سرد پر شده باشد. و اگر میخواهید مردم را درست ارزیابی کنید، باید از خراش شروع کنید، بدون ایده های پیش بینی شده از اینکه کجا باید تمامش کنید. خودتان را یک لوله مسدود شده تصور کنید که سال هاست ته نشین کینه ها و تعصبات دسته بندی شده در آن وجود دارد. شما نیاز دارید که ته نشین ها را از بین ببرید و به اطلاعات اجازه دهید آزادانه جریان داشته باشند.
بیشتر ما از تعصبات خودمان آگاهی داریم ولی دوست نداریم به آن اقرار کنیم، ما معمولا افراد را با نژاد، جنسیت، سن، اصالت آنها و صدها ویژگی دیگری که میتواند نشانه تاثیر این باشد که چطور کسی فکر میکند یا رفتار میکند، قضاوت میکنیم. اما در هر شرایطی هر صفتی مورد اولویت قرار میگیرد. این اشتباه است که هر فردی را بر اساس تعصبی که شما ممکن است نسبت به او در یک صفت خاص داشته باشید ارزیابی کنید. این نوع تعصب میتواند شما را از خط پیش بینی رفتارها قبل از آنکه آن را شروع کنید خارج کند.
من فهمیدم که شناختن تعصباتتان اولین مرحله برای غلبه به آن است. بزودی شما مطلع میشوید که دارید راجع به یک فرد براساس تعصبات قضاوت سریع و بی رحمانه ای میکنید، شما میتوانید خودتان را متوقف کنید. میتوانید تعصباتتان را شناسایی کنید و به خودتان یادآوری کنید که نمی توانید کسی را ارزیابی کنید اگر کمی تعصب داشته باشید. شما به اطلاعات خوبی درباره مردم برای ارزیابی آن ها نیاز دارید قبل از اینکه الگوهایی را ببینید که به شما کمک میکند آن ها را بفهمید. خودتان را مجبور کنید که دنبال اطلاعات بیشتری بگردید.
من معمولا این کار را در انتخاب هیئت منصفه میکنم. بعد از مصاحبه با هزاران نفر، من اغلب افرادی را که ویژگی هایی را در فکر کردن و رفتار یکسان دارند میشناسم. در نتیجه، من متعصب میشوم. من انتظار دارم که ثروت بیشتر جرم پیش میاورد تا فقر. یک مرد با ریش های بلند از کسانی که ریش اطلاح شده و تمیز دارند کمتر محافظ کار باشد و یک افراد جوان کمتر به قدرت احترام میگذارند تا بقیه. هر وقت کسی را ارزیابی میکنم که از یک یا چند گروه قابل شناسایی طرد شده که برای همه پیش می آید من تلاش هوشیارانه ای میکنم که پیش فرض هایی را که راجع به آن فرد جمع کرده بودم و اطلاعات ارزیابی شده اش را کنار بگذارم. از طرف دیگر من نمیتوانم بگویم آماده خواندنم.
فکر میانبر از کلیشه ای بودن کمتر اشکار است راه آسان تر برای نتیجه گرفتن است. این یک گرایش رایج است که تبلیغ کنندگان تمام مدت تبلیغاتشان را به ما میفروشند. تبلیغاتی که برای ماشین اینطور خریدار پیدا میکنند “بهترین وسیله نقلیه برای خرید در این فروشگاه” به ما درخواست میکنند چون ما ناخوداگاه نتیجه میگیریم که اگر “بقیه افراد” ماشین را بخرند، حتما باید بهترین باشد.
این نتیجه را گرفتن برای ما راحتتر از با دقت فکر کردن روی گزارشات مصرف کننده ها و گرفتن تصمیم هوشیارانه است. در واقع، آن ماشین ممکن است بدترین وسیله نقلیه فروشگاه باشد، خوب فروخت فقط چون تبلیغات خوبی کرد.
این نوع فکر میانبر میتواند حتی در خواندن مردم هم مداخله کند. ما فرض میکنیم هر کس از کلمات سنگین استفاده کرد دانا و قابل اعتماد است، هر کس در داخل عینک آفتابی میزند مشکوک است. ولی اگر جلو نرویم و قضاوت های عجولانه مان را امتحان نکنیم میتوانیم اشتباه کنیم.
این نکته در طول انتخاب هیئت منصفه در پرونده قتل مرد میانسال آفریقایی- آمریکایی، لباس محافظه کارانه پوشیده و ماهر در صحبت، که در ۳ دوره جلسه دادگاه عینک آفتابی زده بود نشان داده میشود. تیم قانونی نمیتوانست کمک کند اما چرا. چه اتفاقی افتاده بود؟ آیا او از شب بعد شب مهمانی خونریزی چشم گرفته بود؟ قطعا عینک آفتابی به طریقی ویژگی اش را منعکس میکرد- آیا همیشگی بودند؟
تئوری های زیادی وکیل های داخل دادگاه مطرح کردند. در نهایت، دادستان سوالی را که در ذهن همه بود پرسید. هیئت منصفه آینده نگر عینکش را برداشتند و متوجه شدند یکی از چشم هایش با نور بیش از حد آسیب میبیند.
اگر تصمیم زیاد مهم نیست، شما ممکن است برای ذخیره زمان، راه آسان را برای قضاوت کسی انتخاب کنید. ولی وقتی نتیجه تان بطور شخصی یا برای موفقیت حرفه ای تان بحرانی است، فکر میانبر فکر خوبی نیست. در این مواقع، باید از خودتان بپرسید حتی اگر با یک تخته سنگ تمیز شروع کرده باشید و نتیجه مستقل خودتان را تایید کنید. شما نمیتوانید همینطوری بی پروا از الف تا ی بپرید بدون اینکه وسطش یک جایی توقف داشته باشید.
زبان بدنتان درباره شما چه میگوید؟
[button type=”navy-blue”]
برای مشاهده مقاله جامع “زبان بدن” کلیک کنید
[/button]
فقط مرگ قابل مذاکره نیست!
[button type=”navy-blue”]
برای مشاهده مقاله جذاب “مذاکره” کلیک کنید
[/button]
درباره علی بهرام پور
من علی بهرام پور، نویسنده، مدرس و مربی اصول و فنون مذاکره هستم و قصد دارم در این وبسایت مطالب کاربردی و مورد نیاز را که در سالیان فعالیتم در بلاروس و ترکیه و ایران عزیز بدست آوردم را به اشتراک بگذارم.
نوشته های بیشتر از علی بهرام پور
دیدگاهتان را بنویسید
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید