تعارضات احساسی
تعارضات احساسی موضوع این مقاله می باشد.
تعارضات احساسی به سختی حل می شوند
همه ی ما توی تعارضات احساسی گیر کرده ایم.
توی خانه، محل کارمان و یا در انجمن هایمان و این تعارضات گاهی هزینه یسنگینی برایمان دارند.
زن و شوهرها از هم جدا می شوند.
خانواده ها تقسیم می گردند.
شرکت ها با سیاست ها و قوانین اداری مسموم روبرو می گردند.
ملت ها از هم می پاشند و مرتکب خشونت می شوند.
این تعارضات آن قدر قدرتمندند که می توانند زندگی ما را تحت کنترل خود درآورده و به ما القا کنند که حلشان غیر ممکن است.
اما همه ی اینها قابل حل شدن هستند
و این مقاله به شما نشان خواهد داد که چگونه راه هایی روانشناسانه را برای حل تعارض و پل زدن روی چند دسته گی ها بسازید.
مقاله حل تعارض را از دست ندهید
تعارضات احساسی می توانند احساس ناامیدی زیادی را بوجود آورند،
چون به نظر می رسد روشی برای حلشان وجود ندارد.
اگر روی نقطه نظر خودمان بحث کنیم، طرف مقابل هم همین کار را خواهد کرد
و اختلاف نظر از اینجا شروع می شود.
اما اگر به تقاضای طرف مقابلمان هم اهمیت دهیم، خودمان هم احساس راحتی می کنیم.
اگر از بحث کردن روی عدم توافق ها پرهیز کنیم، تعارض خودبخود کم می شود.
تا کنون چند بار کار کردن با اعضای خانواده یا هم کلاسی هایمان را در هنگام بروز تعارض تجربه کرده ایم؟
ما همیشه به دنبال یک راه حل سریع برای درمان روابطمان هستیم.
مثل یک قرص جادویی که موضوعات را حل کند. اما زندگی اینطوری نیست.
زمان و تلاش کافی لازم است تا روابط مشکل دارمان اصلاح گردد.
مقاله زبان بدن با تصویر را از دست ندهید
این مقالات متدی کاربردی و جهانی را به شما نشان می دهد تا در قلب تعارض پیش رفته و با موفقیت، آن را حل کنید.
به موضوعات زیر بنایی مثل پول، سیاست، منابع و نقش هویت در واکنش ها و تقابل هایمان توجه کنیم.
هر زمان که از فکر این موضوع که چه کسی هستیم و برای چه هدفی اینجاییم،
احساس خطر کردیم، نیروهای احساسی در درونمان جمع شده و ما را به سوی تعارض رهنمون می شوند.
اینجاست که توی ذهنیت مشاجره کننده مان گیر می افتیم.
و اینجاست که باید به دنبال راهکاری باشیم تا دوباره ارتباطاتمان را بازسازی نماییم.
مقاله مذاکره را مشاهده کردید !!!
در مقالات آتی، این متد را بصورت جزئی شرح خواهیم داد.
نتیجه گیری ها حاصل کاربرگ های شخصی است که راهنمایی عملی از نحوه ی استفاده از ابزار به ما می دهد.
این کاربرگ ها برای تغییر فرایند نقشی حیاتی دارند
و در ترکیب با چارچوب کاری متدی جامع برای ساخت روابط مستحکم تر می سازند.
اکنون به مثالی برمی گردیم که قدرت هویت را در ما نشان می دهد.
ممکن است این شرایط کمی عجیب و غریب باشد، اما دینامیکش اینطور نیست.
با خواندن این مورد، متوجه می شوید که تعارض چه انعکاسی در زندگی روزانه تان داشته و روی دنیای پردردسر اطرافمان چه تاثیری می گذارد.
هویت و نهاد (بیش از آن چیزی که فکرش را می کنید)
دنیا در داووس ترکید. چند سال پیش در انجمن اقتصاد سالانه ی جهانی، در کوه های پر از برف سوییس، این اتفق افتاد.
با ۴۵ رهبر از سراسر دنیا در اتاقی کوچک، به دور از چشم و گوش خبرنگاران، جلسه ای داشتم.
این رهبران روی برخی از چالش برانگیزترین تعارضات دنیا در حال مذاکره بودند،
اما هیچکدامشان برای اتفاق بعدی که قرار بود بیافتد، آماده نبودند.
عجیب ترین نوع مذاکره که در سالن اجلاس سران صورت گرفت و بیش از هر چیز دیگری در زندگی، تکانمان داد.
وقتی رهبران توی اتاق نشستند، یک کارمند جوان به دست هرکدامشان یک روسری رنگی داد
و آنها را تا یکی از ۶ میزی که در اتاق بود، مشایعت کرد.
من داشتم به مدیر یک شرکت …. نگاه می کردم که روی صندلی نشسته بود
و با تکان دادن دیپلماتیک سرش به مدیران دیگر خوش آمد می گفت.
مدیر یک دانشگاه مهم کنار یک مامور امنیت نشسته بود،
درحالیکه پشت میز کناری اش، یک هنرمند داشت با یک پروفسور گپ می زد.
موسیقی ملایمی پخش می شد و حال و هوای کلی اتاق خوب و آرام بود.
مقاله آموزش مذاکره را مشاهده کیند
راس ساعت یک موزیک قطع شده و من پا به مرکز اتاق گذاشتم.
-خوش آمدید.
از اینکه این گروه متکی به نفس را می دیدم که به شکل منتظره ای به من نگاه می کردند، کمی با لحن عصبی حرف می زدم:
-باعث افتخار است که امروز در جمع همه ی شما هستم.
وقتی کلمه ی “قبیله” روی نمایشگر پشت سرم ظاهر شد، جلسه را شروع کردم.
-دنیای ما رفته رفته دارد به یک دنیای قبیله ای تبدیل می شود.
با پیشرفت جهانی در امر تکنولوژی، فرصت بیشتری برای ایجاد ارتباط با افراد دیگر پیدا می کنیم.
این کار می تواند یک رشته ی ارتباطی بسازد، اما جنبه های اساسی هویت و نهاد ما را هم تهدید می کند.
کاملا طبیعی است که تمایل به کناره گیری و حفظ امنیت قبایل داشته باشیم.
به نظر آمد که گروه جذب حرف هایم شده اند. ادامه دام:
-همه ی ما به چند قبیله تعلق داریم.
قبیله گروهی است که در آن، خودمان را شبیه خیلی از افراد دیگر می بینیم.
حال مبنای این شباهت می تواند دینی باشد، یا نژادی و یا حتی محل کار.
احساس ارتباط با آن قبیله کرده و رویش سرمایه گذاری می کنیم.
یعنی یک انجمن دینی یا ملت تشکیل می دهیم که شبیه یک قبیله است.
خانواده هم می تواند نوعی قبیله باشد.
حتی شرکت های چند ملیتی هم می توانند به شکل یک قبیله دیده شوند.
پس تمام دوربرمان را قبیله گرفته است.
مقاله آموزش زبان بدن را از دست ندهید
امروز درباره ی قدرت قبایل حرف خواهیم زد.
شما و افراد دیگری که با شما پشت این میزها نشسته اند، این فرصت را خواهید داشت که با تشکیل یک قبیله روی میز خودتان، نفر دیگری را بشناسید.
۵۰ دقیقه وقت دارید تا به مجموعه ی کوچکی از سوالات چالش برانگیزی پاسخ دهید که کیفیت کلیدی قبیله ی شما را تعریف می کنند.
لطفا به تمام سوالات با اتفاق نظر پاسخ دهید، نه با رای گیری.
و مطمئن شوید که این پاسخ مطابق سیستم اعتقادیتان باشد.
به نظر رسید که همه با این دستورالعمل موافقند
و از این رو کاربرگ های سوال را بینشان توزیع کردیم.
پروفسور دستش را بالا برد:
-از ما می خواهید که به این سوالات با اتفاق نظر پاسخ دهیم؟ آن هم در ۵۰ دقیقه؟ باشه.
وقتی دید سوالات خاصی مثل
“آیا قبیله تان با مجازات سرمایه موافق است؟ نظرتان درباره ی سقط جنین چیست؟”
و یا “سه تا از مهم ترین ارزش ها در قبیله تان را نام ببرید” از شرکت کنندگان پرسیده شده،
این حس در او شدید تر هم شد.
خواستم به پروفسور اطمینان خاطر بدهیم:
-کمی این امتحان را راحت تر می کنم.
هرجوری که می خواهید به سوالات جواب دهید،
اما حواستان باشد که بهترین پاسخ ممکن را داده باشید
و سوالات باید در زمان تعیین شده پاسخ داده شوند.
سرش را تکان داد و همه ی شرکت کنندگان شروع به کار کردند.
یک قبیله حدود سی دقیقه برای تعریف و اولویت بندی ارزش هایش وقت گذاشت،
درحالیکه قبیله ی دیگری توی این موضوع گیر کرده بود که آیا مجازات سرمایه قانونی است یا نه.
یک قبیله که در گوشه ای از اتاق نشسته بود، مثل دوست های صمیمی توی کافه، در حال لطیفه گفتن و خندیدن بودند
و میز کناریشان عمیقا توی کار فرو رفته بود.
مقاله پوکر فیس را از دست ندهید
وقتی زنگ دقیقه ی ۵۰ به صدا درآمد، چراغ های توی اتاق خاموش شده و موزیک ترسناکی پخش شد.
یک سرمایه دار ۸۵ ساله آرام گفت:”چه خبر شده؟”
وقتی صدای بلند کوبیدن در را شنید، سرش را به دوروبر چرخاند.
سپس یک صدای انفجار بلند به گوش رسید.
تمام افراد توی اتاق سر جایشان خشکشان زده بود
و نمی دانستند که چه چیزی در انتظارشان است.
در این گیرودار، یک بیگانه با پوست سبز کمرنگ و چشمانی شبیه چشمان مگس وارد اتاق شد.
روی میزها پیچ و تابی خورد و از کنار مرد سرمایه دار گذشت
و با شاخک های بلند و سبزش موهای پروفسور را نوازش کرده و توی گوشش گفت:
-آهای زمینی من آمده ام که زمین را ویران کنم.
فرصتی به تو می دهم که زمین را از ویرانی کامل نجات دهی.
باید یکی از این شش قبیله را بعنوان قبیله ی همه ی افراد حاضر در این جمع انتخاب کنی.
همه ی شما باید آن یک قبیله را قبول کنید.
نمی توانید نظر قبیله را هم عوض کنید.
و اگر در پایان سه دورمذاکره به توافق کامل نرسید….
غرولند کنان ادامه داد:
-تمام دنیا نابووووووووووود خواهد شد.
سپس دست هایش را از هم باز کرد،
با صدای بلند خندید و شانه هایش را به بالا انداخت و سپس اتاق را ترک کرد.
مقاله گوش دادن موثر را مشاهده کنید
دوباره چراغ ها روشن شدند و همه با حالت سردرگم به دوروبر نگاه کردند.
کمی همهمه بپا شد و سپس همه پشت میزهایشان نشستند تا برای غلبه بر این مذاکره، راهکاری پیدا کنند.
شش دست چارپایه در وسط اتاق قرار داشت که هر دست برای یکی از قبایل بود.
اعلام کردم که دور اول شروع شده و هر کدام از قبایل نماینده شان را معرفی کردند.
این دور به شکل دوستانه بود.
شش قبیله با مشخصات کیدی یکدیگر آشنا شدند.
پس از چند دقیقه، مدیر یک شرکت در دبی گفت:
-ما باید با حرف زدن درباره ی فرایند مذاکره مان، کار را شروع کنیم.
چطور باید تصمیم گیری کنیم؟
سوال منطقی و خوبی بود.
سوالی که تمام مشاوران توصیه می کنند در طول مذاکره آن را بپرسیم.
اما حواسش پرت یک ویراستار مجله از قبیله ی هپی شد که تحت فشار قبیله اش بود و با گله گفت:
-چرا هیچ کس به حرف قبیله ی ما گوش نمی دهد؟
یکی از نمایندگان قبیله ی کاسماپولیتن جواب داد:
-شانسش را خواهید داشت.
مقاله زیان بدن را هم مشاهده کنید
اما پیش از اینکه ویراستار بتواند کلمه ی دیگری به زبان بیاورد، دور اول تمام شد.
در دور دوم، دمای احساسی اتاق بالا رفت.
قرار بود این رهبران دنیا را نجات دهند.
نماینده ی قبیله ی رنگین کمان با آن شخصیت کاریزماتیک و با لباس های جدی مجریان تجاری، اعلام کرد:
“ما به تمام رنگ ها اعتقاد داریم، به تمام جنسیت ها و قومیت ها. به قبیله ی ما بیایید. همه ی شما را خواهیم پذیرفت.”
دستش را به نشانه ی خوش آمد گویی بالا برده بود و دو تا از قبایل بلافاصله به آنها ملحق شدند.
پیرمرد سرمایه دار در حالیکه دستنش را به شکل ضربدری بسته بود
و به مدیر قبیله ی رنگین کمان نگاه می کرد، گفت:
“اگر همه ی ما با هم برابریم، چرا شما به قبیله ی ما ملحق نمی شوید؟”
در دور سوم، هیجانی در اتاق بوجود آمد.
نمایندگان در این دور شامل ۵ مرد و یک زن می شدند.
همه ی آنها در این باره حرف می زدند که آیا انسان دوستی و یا دلسوزی و شفقت ارزش مرکزی تر و مهم تری را نشان می دهد یا نه.
مردها به سر همدیگر و زنی که به تنهایی روی صندلی اش نشسته و صورتش قرمز شده بود داد می زدند.
زن با انگشتش اشاره ای کرد و با صدای بلند گفت:
“این هم مثال دیگری از رقابت مردانه است. همه تان به قبیله ی من بیایید.” فقط یک قبیله قبول کرد که به او ملحق شود.
کمی بعد دنیا منفجر شد.
[gravityform id=”۴″ title=”true” description=”true”]
درباره علی بهرام پور
من علی بهرام پور، نویسنده، مدرس و مربی اصول و فنون مذاکره هستم و قصد دارم در این وبسایت مطالب کاربردی و مورد نیاز را که در سالیان فعالیتم در بلاروس و ترکیه و ایران عزیز بدست آوردم را به اشتراک بگذارم.
نوشته های بیشتر از علی بهرام پورمطالب زیر را حتما مطالعه کنید
3 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید
باسلام
بسیاربسیارعالی ممنون استاد
خیلی خوب
ممنونم از مقاله خوبتون و سایت پربارتون موفق باشید