روانشناسی زبان بدن – تنظیم شرایط کاربردی
روانشناسی زبان بدن – تنظیم شرایط کاربردی
در این مقاله به روانشناسی زبان بدن – تنظیم شرایط کاربردی که ترجمه مقاله ای با عنوان Psychology of Body Language Part 4 Operant Conditioning می پردازیم
در متد آموزشمان، مشکلی داریم و آن این است که تنظیم شرایط کلاسیک باید برای کار کردن، در پایه و اساسش، یک ترکیب زیستی داشته باشد.
ما باید از واکنش فیزیکی طبیعی برای محرک های خاصی مثل غذا، رابطه ی جنسی، درد، استرس و برخی محرک های طبیعی دیگر استفاده کنیم.
پس چگونه رفتاری را کسب می کنیم که در تمایل طبیعی ما وجود ندارند؟
به سگ ها نگاه کنید. چگونه می توانیم به شکل درست به آنها یاد دهیم که کنارمان قدم بزنند؟
یا از میان حلقه بپرد؟
یک الگوی پایه برای رفتار خطای سگ ها وجود ندارد که به آنها بگوید طبق دستور بپرند.
چون برای آنها با هدفی همراه نیست.
با اینحال ما به آنها یاد می دهیم که این کار را انجام بدهند.
و حالا وارد حوزه ی تنظیم شرایط کاربردی می شویم که انعطاف پذیرتر است و با آن می توانیم شروع به بیان الگوهای پیچیده تر رفتاری نماییم.
تنظیم شرایط کاربردی
بر عکس تنظیم شرایط کلاسیک، که واکنش های فیزیولوژیک طبیعی را شرح می دادیم و آن را به چیزهای غیر طبیعی می چسباندیم،
در تنظیم شرایط کاربردی هم با نوع پیشرفته تری از تنظیم شرایط روبرو هستیم.
نکته ی منحصر بفرد در این مورد این است که چنین تنظیم شرایطی به ما اجازه می دهد که دو عملکرد نامرتبط را به هم وصل کنیم.
مجبور نیستیم که این کار را با دو چیز طبیعی بیولوژیک انجام دهیم.
برای مثال شما می دانید که اگر دکمه ی نزدیک به ورودی یک در را بزنید،
انتظار دارید که چراغ توی اتاق روشن یا خاموش شود.
یعنی شما ارتباط بین یک عمل و نتیجه ی خاصش را یاد گرفته اید.
این دقیقا همان کاری است که تنظیم شرایط کاربردی انجام می دهد:
یعنی یادگیری ناشی از تجربه.
مقاله آموزش مذاکره را از دست ندهید
اگر یک عمل خاص احتمال یک نتیجه ی خاص را بالا ببرد، می تواند آن شرایط را تنظیم کند.
می دانم که کمی مبهم است، اما واقعا ساده است:
اگر کاری را انجام دادید و آن کار منجر به نتیجه ای خاص شد،
باید فرض کنید که در صورت سازگاری، آن دو با هم ارتباط دارند.
اگر مشاهده کردید که سخت درس خواندن، پیش از امتحان باعث شد که نمرات خوبی بگیرید،
متوجه می شوید که سخت درس خواندن با نتیجه ی خوب ارتباط دارد.
البته در این مثال خاص، منطقی به نظر می رسد،
چون شما تا حدودی با این روند آشنا هستید.
اما فرض کنید که امتحانی که داده اید، خیلی سخت است و علیرغم تلاش زیادتان، در امتحان مردود شده اید.
اگر مرتباً این اتفاق بیافتد، شما ناامید می شوید
و کم کم دست از سخت درس خواندن می کشید.
چون حس می کنید که درس خواندن بی فایده است.
و دیگر بین سخت درس خواندن و نتیجه ی خوب امتحانی ارتباطی در نظر نمی گیرید.
همه چیز به این بستگی دارد که عمل شما منجر به نتیجه گیری خوب بشود.
مقاله مذاکره هم بدردتان می خورد
نکته:
مهم است که درک کنیم منبع شرایط لزوماً از تجربه ی شما حاصل نشده و ممکن است برای کس دیگری رخ دهد یا فقط این اتفاق را در جایی خوانده باشید.
پس می توانیم تلاش زیادی بکنیم تا هر رفتار را به شیوه ای شرح دهیم.
و این برتری روانشناسی است که در شاخه ی رفتار گرایی به مدت کمی است بوجود آمده است.
خیلی به عمق موضوع اشاره نخواهم کرد،
اما این را باید بگویم که همیشه این حالت درست نیست
و هر رفتاری را نمی توان با عمل و پاسخ شرح داد.
چون بسیاری از جنبه های درک بشری قابل توضیح نیستند.
خب نه.
نمی توانیم مردم را مثل سگ ها آموزش دهیم.
اما این حقیقت را هم نمی توانیم نادیده بگیریم که الگو و روشی کاملاً قابل پیش بینی برای انجام کارها داریم.
در کل، مغز ما برای بهره برداری کار می کند و نکته ی کلی یادگیری، تصفیه ی واکنش ها در هنگام آشنایی با شرایط است.
یادگیری در اصل، ساختن میانبرهایی است که در بیشتر وقت ها کار کنند.
چگونه از این دانش استفاده کنیم؟
این نوع یادگیری ناآگاهانه در بسیاری از رفتارهای مختلف و اشکال طبیعی زبان بدن ما دیده می شود.
اگرچه نمی توانیم بطور کامل کنترلش کنیم، اما کم و بیش از وجودش آگاه بوده و سیستم تقویت و تنبیه مان را مطابقا تنظیمی نماییم.
پس وقتی می خواهیم رفتار خاصی را چه در خودمان و چه در دیگران تغییر دهیم،
استفاده از تقویت و یا تنبیه برای تایید عملکرد، ایده ی خوبی است.
برای یک مدت، قدرت خواسته، ظرفیت را محدود می کند.
اما حفظ این شرایط برای طولانی مدت، ممکن نیست.
پس بجای تمرکز کردن روی چیزهای کوچک و برنامه ریزی برایشان، ارتباط بین عملکردهای مطلوب و نتایج خوب را حتی با یک کلمه تشویقی (گاهی) یاد بگیریم
تا اثر بزرگی روی انگیزه و عادات خوب طولانی مدت مان بگذارد.
فراموش کردن را یاد بگیریم
تاکنون درباره ی نحوه ی کسب رفتار حرف زدیم،
اما گاهی می خواهیم آن را برعکس کنیم و گاهی هم نیاز به این کار داریم.
اگر عادت بدی دارید و می خواهید از دستش خلاص شوید، حالا وقتش رسیده.
درباره ی فوبیا، مثل ترس از سگ ها، یا مارها، یا هر حیوان دیگری که شما را می ترساند،
متد اصلی ترک ترس را کنار گذاشتن با در معرض قرار گرفتن می نامند.
کنار گذاشتن خیلی شبیه به تنظیم شرایط کاربردی کار می کند.
اما بجای افزودن یک محرک جدید، با بکار بردن آنها به شکل جداگانه، آن را از محرک اولیه جدا می کنید.
در ارتباط با فوبیا، ما خودمان را در معرض منبع ترس قرار می دهیم.
و چون در چنین شرایطی، خطری واقعی وجود ندارد، شخص متوجه می شود که دلیلی برای ترس وجود ندارد
و آن خطر را می شود کنترل نمود.
این موضوع، از لحاظ فیزیولوژیک برابر با داستان بچه ایست که گرگ را کشت.
وقتی یاد گرفتید که اتفاق بدی در مواجهه با منبع ترس وجود ندارد، می توانید احساساتتان را نسبت به واقعیت موجود هشیار کنید.
مقاله زبان بدن را هم مشاهده کنید
نکته:
مهم است که بگوییم که شما در حقیقت ترس را فراموش نمی کنید.
حتی اگر بر ترس غلبه هم کنید، هنوز توی مغز و ذهنتان وجود دارد.
اما خواسته تان برای سرکوب کردنش قوی تر می شود و حالا می توانید آن را کنترل کنید.
مدرکی قوی از این امر توی سیم پیچی های خود مغز وجود دارد که در بخش توضیحات احساس ترس، درباره شان حرف خواهم زد.
معنای این حرف این هم می تواند باشد که اگر تنظیم شرایط قبلی تان با ترک یک حس همراه بود،
خیلی سریع می تواند به حالت اولش برگردد.
بیایید در تجربه ی پاولوف روی سگ ها، این ترک عادت را مرور کنیم:
اگر زنگ را به دفعات کافی و بدون دادن غذا به سگ ها به صدا در بیاوریم،
نتیجه اش کنار گذاشتن زنگ است.
چون طولی نمی کشد که دیگر صدای زنگ حاوی ارزش اطلاعاتی برای سگ ها نیست
و آنها آن را مشخصه ی رسیدن غذا نمی دانند.
چطور تنظیم شرایط کاربردی را کنار بگذاریم (یا بوجود آوریم)؟ با متد خوب چوبدستی و هویج:
اگر می خواهید رفتار خاصی را در خودتان افزایش دهید، برایش از افزایش جایزه و کاهش تنبیه استفاده کنید.
اگر می خواهید احتمال بروز رفتار خاصی را در خود کاهش دهید، تنبیه را افزوده و جایزه را کم تر کنید.
نکته:
عبارات تکنیکی درستی برای این متدهای خاص وجود دارند.
اما نمی خواهم شما را گیج کنم.
اعتیادهای قابل کنترل
عادات به سختی از بین می روند.
همه ی ما این را می دانیم.
اما قدرت استفاده ی از آنها قابل تغییر است.
این یک تحقیق جالب است، چون نشان می دهد که چگونه خلاص شدن از برخی عادت ها سخت تر هستند
و چگونه زمان بندی و سازگاری، عوامل بحرانی در بوجود آمدنشان می باشد.
درباره ی زمانبندی تقویت حرف می زنم.
یعنی هر چند مدت یک بار و چگونه پاداش و تنبیه را برای یک رفتار خاص در نظر بگیریم.
۴ نوع شرایط وجود دارد.
هر کدامشان هم مشخصات رفتاری مورد انتظار خودشان را دارند.
ما روی دو تا از آنها متمرکز خواهیم شد:
مقاله آموزش زبان بدن را از دست ندهید
نسبت متغیر
قوی ترین نوع استفاده است، اما بدست آمدنش زمان کوتاهی می خواهد.
در اینجا نحوه ی کار کردنش را یاد گرفته و می فهمیم که پس از چند بار تلاش بصورت تصادفی، به پاداش دست خواهیم یافت.
اما توقعات ما باعث می شوند که بارها و بارها تلاش کنیم.
و هر بار می گوییم”این بار دیگر موفق می شوم.”
مثال عالی دیگر از این نوع رفتار را می توان در بچه های مردم آزار دید.
این نوع بچه ها یاد می گیرند که والدینشان را اذیت کنند.
چون می دانند که پس از چند بار اذیت کردن، بالاخره والدین تسلیم می شوند
و هر چه را که اینها می خواهند، به آنها می دهند.
از سوی دیگر، اگر والدین به اذیت های بچه شان توجه نکنند، بچه یاد می گیرد که رفتارش نتیجه ای نخواهد داشت
و دست از اذیت کردن بر می دارد.
درست است که در ابتدا، مقاومت کردن در برابر بچه ای که آزار می رساند، کار سختی است،
اما نتیجه ی بسیار ارزنده ای خواهد داشت.
وقفه ی زمانی متغیر
حالا درباره ی چارچوب زمانی متغیر حرف می زنیم، نه تعداد تلاش ها.
این موضوع به نوعی رفتار مناسب و سازگار ختم می شود که در کمیت ضعیفی انجام می گردد.
یک مثال خوب از آن، امتحان های ناگهانی است که معلم از چنین متدی برای وادار کردن دانش آموزان برای درس خواندن و همیشه آماده بودن استفاده می کند.
برای خودتان برنامه ریزی کنید
می خواهم بخش یادگیری در روانشناسی را با یک نکته ی عملی به پایان برسانم:
موضوع اصلی که می خواهیم در این مقاله بگوییم، این است که اگر بخواهیم چیزی را در خودمان تغییر دهیم،
می توانیم از زبان بدن یا عادات خاص دیگرمان برای این کار استفاده کنیم.
کافی است که به منبعش چنگ انداخته و آن را با تغییراتمان همسو کنیم.
وقتی که مشخص کردید چه موقع و شاید چرا به رفتارتان واکنش نشان می دهید، یعنی از آن آگاه شده اید
و بطور خود بخود با آگاهی بیشتر آن را کنترل می کنید.
بخش سخت دوم، همسویی و سازگار شدن است.
که یک بار انجام دادنش کافی نیست، اما با انجام دادن مداومش و برنامه ریزی مجدد، می تواند به عادتی مفید تبدیل شود.
به این دلیل باید با کارهای کوچک شروع کرده و تدریجا آنها را افزایش دهیم.
تغییر رفتار و زبان بدن فرایند طولانی مدت و شاید سختی است که نیاز به آگاهی و خویش تنظیمی دارد.
اما قابل اجرا است و کلید این کار، کوچک شروع کردن و کمکم ادامه دادن می باشد.
در این مقاله به روانشناسی زبان بدن – تنظیم شرایط کاربردی پرداختیم.
درباره علی بهرام پور
من علی بهرام پور، نویسنده، مدرس و مربی اصول و فنون مذاکره هستم و قصد دارم در این وبسایت مطالب کاربردی و مورد نیاز را که در سالیان فعالیتم در بلاروس و ترکیه و ایران عزیز بدست آوردم را به اشتراک بگذارم.
نوشته های بیشتر از علی بهرام پور
دیدگاهتان را بنویسید
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید